وقتی ما با تمدن غربی مواجه شدیم غالباً یکباره از گذشته ی خود بریدیم و با استقبال از این تمدن , با خوشبختی بسیار به انتظار آینده نشستیم .
نور تندی که از افق غرب به چشمان ما می تابید همه چیز را تحت الشعاع خود قرار می داد . حالت ما در آن دوران , شبیه حالت میزبانی بود که پیش میهمانی که قرار است به خانه ی او بیاید احساس حقارت می کند . چنین میزبانی سعی می کند پیش از آمدن میهمان , حتی المقدور ظاهر خانه خود را نو کند و می کوشد تا هر چیز قدیمی و کهنه را بدور اندازد و اگر دور انداختن آن ممکن نباشد لااقل آن را به رنگ نو در آورد تا پیش آن میهمان مشکل پسند خجالت نکشد .
آری ما نیز چنین کردیم , با عجله هر چیز قدیمی را که از پدران خود به میزاث برده بودیم از خانه بیرون ریختیم و سعی کردیم تا چیزی که به سلیقه ی میهمان ما خوش نیاید در خانه باقی نماند .
اکنون که چند ده سال از آن هنگامه تاراج سنتها و میراثها گذشته است و فهمیده ایم آن میهمانی که در انتظارش بوده ایم , آن قدرها هم که فکر می کرده ایم مؤدب و خوش خلق و نجیب و سالم نبوده و نیست و خود به فسادهای گوناگون مبتلاست .
شاید وقت آن رسیده باشد که بیندیشم چه باید بکنیم و چه باید نکنیم , شاید هنگام آن باشد که بازمانده ی آن میراث کهن را قدر بدانیم . ما در عرض چند دهسال , میراث هزار ساله ی خود را آتش زدیم , علم و هنر و آداب و سنن خود را کنار گذاشتیم و سعادت را در آن دانستیم که غربی شویم . از جمله یادگارهای عزیزی که در خانه داشتیم و بدور انداختیم , یکی هم سنت ارزشمند پزشکی ما یا « طب سنتی » بود , که چون با « طب جدید غربی » مشابه نبود , خوار و بی مقدار شد .
هنوز بسیارند کسانی که با شنیدن نام « طب سنتی » تصور می کنند سخن از خرافات باطل پیر زنان است , و هنوز بسیارند کسانی که هر عقیده ای را به صرف « غربی نبودن » باطل می دانند .
این مقاله , کوششی است در راه سنجش پایه و مایه ی طب سنتی که در آن برخی از جنبه های این سنت پزشکی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و سعی شده است تا ارزیابی این طب بر اساس معیاری غیر از « غربی بودن » و « غربی نبودن » صورت گیرد .
ما می خواهیم از « طب سنتی » دفاع کنیم , بهتر است در همین نخستین قدم بیان کنیم که می خواهیم چه چیز را ثابت کنیم . آیا می خواهیم ثابت کنیم که در کار پزشکی , ما را به چیزی غیر از طب سنتی احتیاج نیست ؟ آیا می خواهیم ثابت کنیم که طب جدید باید یکسره منسوخ و معدوم شود و طب سنتی به جای آن بنشیند ؟ آیا می خواهیم بگوییم همه آنچه در طب جدید است نامعقول و نامقبول و همه ی آنچه عنوان طب سنتی بر خود دارد پسندیده و معقول است ؟ نه , غرض ما اثبات هیچ یک از این دعاوی نیست , ما تنها می خواهیم بگوییم طب سنتی را نباید بدور انداخت .
ما می خواهیم به مخالفان طب سنتی بگوییم به جای سخن گفتن از کارهایی که از طب سنتی ساخته نیست , بیایید از آنچه از آن ساخته است سخن بگوییم . بیائید ارزش ها و جنبه های مثبت این طب را بازشناسیم و آن را در کنار دستاوردهای مفید طب جدید به کار گیریم . سخن ما این نیست که طب جدید را یکسره رها کنید که چنین کاری نه ممکن است و نه معقول , بلکه غرض ما ایجاد نوعی همزیستی مسالمت آمیز میان این دو شیوه طبی است .
ما می گوییم بیایید با طب سنتی , طب جدید را تعدیل کنیم و با طب جدید , طب سنتی را تکمیل . پس همه ی کسانی که می خواهند با ذکر ناتوانیهای طب سنتی بر ما اعتراض کنند , بدانند که چنین ایرادی بر ما وارد نیست ؛ چرا که ما خود هرگز مدعی نیستیم که , هر کاری از عهده ی طب سنتی ساخته است , ما فقط می گوییم باید تواناییهای طب سنتی را شناخت و به کار بست .
سخن این است که با شناختن و شناساندن طب سنتی می توان بسیاری از گره هایی را که هم اکنون به دندان طب جدید باز می شود با دست باز کرد , هر چند بار هم گره هایی باقی خواهد ماند که گشودن آنها جز با دندان میسر نخواهد شد .
شاید مهمترین اعتراضی که مخالفان طب سنتی از لحاظ نظری بر این طب وارد می کنند , این است که می گویند « طب سنتی علمی نیست » و منظور آنان این است که در طب سنتی مبانی و معانیی وجود دارد که درک آنها مطابق روشهای علم جدید غربی ممکن نیست و به همین دلیل باید از این شیوه طبی دست شست و آن را رها کرد تا در انبار تاریک تاریخ , خاک خورده شود .
لازم است این سخن را مختصراً بررسی کنیم . نخست می پرسیم از کجا معلوم است که شناخت هستی و درک انحاء گوناگون عملکرد اجزاء آن , جز با روش علم جدید غربی امکان نداشته باشد ؟ کسانی که در مبانی علم جدید اندک تأملی کرده باشند , می دانند که این علم تنها , نوع خاصی از نگرش به هستی و به طبیعت است ؛ به عبارت دیگر علم جدید , انتخاب نظرگاه خاصی است برای چشم انداختن به هستی , و بدیهی است که هر نظرگاه , در عین حال که چشم انداز خاصی را در برابر چشم قرار می دهد , چشم انداز دیگری را از نظر پنهان می کند .
تنها کسانی می توانند ادعا کنند که هر آنچه در قالب علم جدید نگنجد بیهوده و باطل است که از این علم بی خبر باشند والا همه ی محصلان و معلمان علوم می دانند که در هیچ کجای این علم , بحثی از این نیست که شناخت هستی و خواص و خصوصیات آن , جز از طریق شویه های خاص این علم ممکن نیست .
اکنون در مغرب زمین که خود مهد علم جدید است در وجود حقایقی که درک آنها با شیوه های علم جدید میسر نیست , و یا لااقل تاکنون میسر نشده , تردیدی باقی نمانده است , و مخصوصاً « انسان » موجودی است که روز به روز عنوان « ناشناخته » بر او بیشتر صدق می کند و جلوه های جسمی و روحی معماگونه ی تازه ای از او به ظهور می رسد و فراموش نکنیم که طب نیز از آنجا که موضوع آن بدن « انسان » است و به نحوی با همین « موجود ناشناخته » سرو کار دارد , از جنبه های « شناخته نشده » تهی نیست .
چرا راه دور برویم , طب سوزنی را بخاطر آوریم ؛ وجود این طب به همه ی کسانی که تصور می کردند چیزی جز آنچه در کتابهای طبی جدید به قلم آمده حقیقت ندارد , ثابت کرد که چنین نیست . طب سوزنی بهترین دلیل است بر اینکه بدن را از راههای دیگری غیر از راه طب جدید نیز می توان مورد معاینه و معالجه قرار دارد .
اکنون با توجه به این گونه سنتهای طبی , که مغایر با شیوه ی طبی علم جدیدند , می توان « سلامت » و « معالجه ی بیماریها » را به قله ای تشبیه کرد که برای رسیدن بدان راههای مختلفی وجود دارد .
اما در باب این اعتراض که « طب سنتی علمی نیست » به گونه ای دیگر نیز می توان سخن گفت . کسانی که چنین عقیده ای دارند , می گویند در دوران جدید , معلوم شده که غالب مبانی علوم قدیم بی اعتبار است . فی المثل معلوم شده که در طبیعیات , آنچه قدما در باب عناصر اربعه خاک و آب و هوا و آتش و حیز طبیعی و حرکات طبیعی و قسری آنها می گفته اند یکسره نادرست بوده است و در باب طبیعیات , حقیقت همان است که فیزیکدانان جدید بر پایه ی دستاوردهای نوین گالیله و نیوتون , معلوم ساخته اند .
آنگاه از این بیان چنین نتیجه گیری می کنند که همانگونه که فیزیک قدیم در مقایسه با فیزیک جدید نادرست و بی اعتبار است , طب قدیم نیز لابد در مقایسه با طب جدید چنین است و باید همه ی کتابهای طب سنتی را در آتش افکند و سوزاند .
به فرض اینکه چنین حکمی درباره ی فیزیک قدیم و فیزیک جدید صادق باشد , باید پرسید که آیا چنین مقایسه ای صحیح است ؟ آیا می توان تفاوت طب قدیم و طب جدید را همانند تفاوت فیزیک قدیم و جدید دانست ؟ نکته ای که در اینجا باید دقیقاً مورد توجه قرار گیرد این است که غرض از طب چیست ؟ آیا نه این است که غرض از طب « حفظ سلامت و رفع بیماری » است , اگر طب را مجموعه ی تدابیری بدانیم که برای وصول بدین غرض به کار گرفته می شود , در آن صورت باید بگوییم ملاک معتبر بودن یا نبودن یک نظام طبی تنها این است که آیا چنین غرضی از آن حاصل می شود یا نه . منظور این است که در طب , بر خلاف طبیعیات قدیم , که غرض از آن شناخت قوای طبیعت و کیفیت تأثیر و تأثر اشیاء طبیعی از یکدیگر است , تنها نتیجه بخش بودن تدابیر و فایده ی عملی آنهاست که مورد نظر است ؛ یعنی آنچه اولا و بالذات ارزش یک سنت طبی را معین می کند , نتیجه ی بخشی عملی آن است و شناخت علمی کیفیت تأثیر داروها و یا شناخت علمی اندامها در حال سلامت و مرض , چیزی نیست که خود اصالتاً مطلوب طبیعت و منظور نظر او باشد , بلکه چنین شناختی از آن جهت ضرورت و اهمیت پیدا می کند که می تواند مقدمه ی رسیدن به نتیجه ی عملی مطلوب باشد .
بنابر این اگر ما با یک سنت طبی سر و کار داشته باشیم که بتواند بیماریها را با تجویز دارو و یا برخی تدابیر دیگر درمان کند , ولی در عین حال کیفیت دقیق علمی نحوه ی حصول این درمان بر ما معلوم نباشد , این جهل و ناآگاهی ما , از ارزش آن سنت طبی نمی کاهد , زیرا غرضی که از طب منظور نظر است , حاصل آمده که همان معالجه ی بیماری است , و بر عکس اگر طبی باشد که مثلاً به شیوه های علم جدید , خاصیت و تأثیر مواد مختلف را ولو با تحلیلهای ریاضی بیان کند و مراحل بیماری و درمان را دقیقاً و مو به مو به صورت نظری تقریر نماید , اما در عمل از معالجه ی بیمار عاجز باشد , آن شیوه ی طبی , معتبر محسوب نمی شود .
خلاصه اینکه در طب باید به نوعی « پراگماتیسم » قائل بود و ملاک اعتبار را در عمل جستجو کرد نه در نظر شاید بی مناسبت نباشد حکایتی را از کتاب « فیه ما فیه » مولانا جلال الدین رومی نقل کنیم , آنجا که می گوید : « پادشاهی پسر خود را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و غیره آموخته بودند و استاد تمام گشته , با کمال کودنی و بلادت . روزی پادشاه انگشتری در مشت گرفت , فرزند خود را امتحان کرد که بیا بگو در مشت چه دارم . گفت : آنچه داری گردست و زرد ست و مجوّفست . گفت : چون نشانهای راست دادی , پس حکم کن که آن چه چیز باشد . گفت : می باید که غربیل باشد . گفت آخر این چندین نشانهای دقیق را که عقول در آن حیران شوند دادی از قوت تحصیل و دانش , این قدر بر تو چون فوت شد که در مشت غربیل نگنجد . » مقصود این است که اگر علم باشد , اما به نتیجه ی درست منتهی نگردد , سودی نخواهد داشت .
اگر بخواهیم در این مورد توضیح بیشتری بدهیم باید تفاوت نجوم قدیم و نجوم جدید را مورد توجه قرار دهیم . از لحاظ نجوم جدید که بر پایه ی مرکزیت خورشید و حرکت دورانی زمین بنا شده , نجوم قدیم که مبتنی بر نظریه ی زمین مرکزی بوده نادرست است . اما نباید تصور کرد که نجوم قدیم در عمل هیچگونه فایده ای در بر نداشته و یکسره اقاویل باطلی بوده که عملاً به جایی ره نمی برده است ؛ همین نجوم قدیم , هزاران سال کارساز بوده و نیازهای گوناگونی را از قبیل گاه شناسی و جهت یابی و تعیین وقت دقیق طلوع و غروب و پیش گویی حوادث آسمانی از قبیل خسوف و کسوف را بر آورده می ساخته است .
اعتماد پیشینیان به اعتبار نظام نجومیشان به اندازه ای بوده که نوشته اند حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد در چین دو منجّم را به جرم اینکه در پیش گویی صحیح و دقیق ساعت خسوف و کسوف اشتباه کرده بودند , اعدام کردند , و این مجازاتی است که در دنیای کنونی هرگز برای پزشکانی که با اشتباه در معالجه بیماران , باعث مرگ آنها می شوند , در نظر گرفته نشده است و حال آنکه طبی که مبنای کار این گونه پزشکان است علمی است و نجوم آن منجمان غیر علمی بوده است . ( همین جا این نکته قابل توجه را اضافه کنیم که در چین قدیم , مردم به طور مرتب مبلغی به طبیبان می پرداخته اند تا آنان , ایشان را بر سلامت باقی بدارند و از بیماری حفظ کنند , و قرار دادشان این بوده که اگر بیمار شدند , پزشکان مکلف باشند آن پول را به ایشان پس بدهند ) .
مراد از ذکر این واقعه این است که مردم به سبب اعتمادی که به نظام نجومی خود داشته اند , خطای منجمان را آن چنان فاحش و ناشی از سهل انگاری و بی دقتی می دانستند که آنها را مستحق اعدام می شمردند . حال ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه ممکن است که یک نظام نجومی از اصل غلط باشد ولی عملاً به نتایج درست منتهی شود .
پاسخ این است که این غلط و درست بودن ها در بسیاری از موارد , ناشی از تفاوت و محدودیت نظر گاه است . چنانکه بعدها وقتی نظریه نسبیت انیشتن پیش آمد و مسأله ی نسبی بودن حرکت و بی معنی بودن حرکت مطلق مطرح شد , معلوم شد که اساساً هیچ فرقی در واقع میان « نظریه ی زمین مرکزی » پیشینیان و « نظریه ی خورشید مرکزی » کپرنیک وجود ندارد و می توان هر یک از دو جرم زمین و یا خورشید را مبداء محورهای مختصات فرض کرد و به نتایج صحیح رسید .
بنابر این , این مطلب که از یک نظام به ظاهر غلط , نتیجه صحیح بدست آید , در تاریخ علم سابقه دارد . تفاوت طب سنتی نیز با طب جدید از یک لحاظ به همین صورت است . گیریم که ثابت شود که طب سنتی , از لحاظ نظری و بر پایه ی معیارهای طب جدید , نادرست و بی اعتبار است , اگر در عمل از همین طب , نتایج مطلوب بدست آید و درد درمان شود و بیمار شفا یابد آن طب معتبر است , چنانکه نجوم قدیم هزاران سال معتبر بود و هم اکنون نیز می تواند همان گونه احتیاجات را به دقت بر آورده سازد و بوده اند کسانی که در همین روزگار ما بر اساس مبانی نجوم قدیم محاسبات و پیش بینی های نجومی صحیح انجام می داده اند .
این بحث علمی نبودن طب سنتی را با ذکر این نکته به پایان می بریم که به فرض اینکه جز آنچه با علم جدید غربی , متناسب در آید در جهان هیچ حقیقت دیگری وجود نداشته باشد و گیریم که هر چیز که با روشهای علم جدید قابل توجیه نباشد بیهوده و باطل باشد , در آن صورت گوییم از کجا معلوم است که طب سنتی علمی نباشد ؛ ادعای علمی نبودن طب سنتی وقتی موجه است که این طب به محک روشهای علم جدید زده شده باشد و نادرست بودن آن بر طبق معیارهای این علم مسجّل گشته باشد و همه می دانیم که چنین کاری هنوز صورت نگرفته است ؛ یعنی هنوز چنانکه باید و شاید مواجهه دقیقی میان علم جدید و طب قدیم برقرار نشده تا علمی نبودن طب قدیم به تحقیق رسیده باشد .
اتفاقاً در چند مورد که صاحب نظران , بعضی از مفاهیم طب سنتی را با توجه به علم جدید مورد تفسیر و تشریح قرار داده , معلوم شده که این مفاهیم آن اندازه هم که مخالفان طب سنتی تصوّر می کنند با اصول علم جدید مغایرت ندارد و بسیاری از خیالات مخالفان ناشی از آن است که چون در عالم طب سنتی نیستند , زبان این طب را درک نمی کنند و فی المثل وقتی گفته می شود : فلان غذا سرد است و فلان غذا گرم , تصور می کنند که مقصود پایین بودن و یا بالا بودن درجه ی حرارت آن است و از اینجا به طب سنتی می خندند . تفاوتهای اساسی میان طب سنتی و جدید اکنون لازم است بعضی از تفاوتهای اساسی میان طب سنتی و طب جدید را مورد توجه قرار دهیم : یکی از تفاوتهای مهم این است که در طب جدید , در مطالعه مرض , از ابتدا به سراغ عضوی می روند که در آن بیماری , مورد آسیب قرار گرفته است ؛ یعنی توجه دقیق خود را نه به همان بدن به عنوان یک کل , بلکه به یک عضو خاص معطوف می دارند و آن عضو را مورد تجزیه و تدقیق قرار می دهند و سعی می کنند آثار آن بیماری را در اجزاء هر چه کوچکتر مشخص سازند و اگر بتوانند این پیگیری را تا حد سلول و ملکول نیز ادامه دهند .
این شیوه که در طب جدید به کار بسته می شود یکی از جلوه های روش عمومی علم جدید است . به طور کلی در علم جدید , همواره در مطالعه طبیعت , سعی می شود که در اولین قدم , یک « کل » را تا آنجا که ممکن است به اجزاء تقسیم کنند و شناخت کل را از شناخت اجزاء آغاز کنند و خاصیت کل را از جمع بندی خاصیت اجزاء بدست آورند و می دانیم که مخصوصاً , این دکارت بود که بر پایه ی بینش مکانیستی خود در صدر تاریخ جدید غرب , اتخاذ چنین روشی را به دانشمندان توصیه کرد . در واقع اگر بخواهیم این روش را از لحاظ فلسفی مورد بررسی قرار دهیم باید بگوییم فرض فلسفی نهفته در آن این است که « کل » هیچگونه حیثیتی مستقل از اجزاء خود ندارد و خاصیت آن همان جمع جبری خاصیتهای اجزاء است . اعمال تام و تمام ریاضیات بر طبیعت نیز بر همین طرز تلقی استوار است .
اما در جهان بینی سنتی که هستی را منحصر به محسوسات متکثر مستقل از یکدیگر نمی دانند , « کل » حیثیتی دارد که آن را نمی توان صرفاً همان جمع جبری حیثیات و خصوصیات اجزاء دانست . به عبارت دقیقتر در علم جدید آنچه اصل قرار می گیرد کثرت است و وحدت مشهود در موجودات و ارگانیسم ها , یک وحدت اعتباری است نه وحدت ذاتی , در حالی که در جهان بینی سنتی در یک موجود واحد , هم وحدت می تواند اصیل باشد و هم کثرت , و کل می تواند به عنوان یک کل , خاصیتی داشته باشد که در هیچ یک از اجزاء آن نباشد .
باری , طب سنتی نیز بر اساس چنین فلسفه ای , به طبیعت نظر می کند و بدن انسان را تنها مجموعه ای از اجزاء که فقط با یکدیگر ارتباط مکانیکی دارند تلقی نمی کند , بلکه در بدن به نوعی مدیریت مستقل قائل است که از آن به « نفس » تعبیر می کند , و به همین دلیل در بدن از یک حقیقت واحد به نام « مزاج » سخن می گوید که در ایجاد و حفظ سلامت بدن , سابقه ای بنیادی دارد و از لحاظ فیزیولوژیکی نیز به جای آن که بسیاری از اختلال ها و آسیب ها را منحصراً در اعضای جزیی بدن سراغ بگیرد , آنها را در درجه ی اول معلول اختلال مزاج می دانند .
خلاصه اینکه در طب قدیم برای کل بدن , شأن مستقلی قائلند و اختلال اجزاء را ناشی از بر هم خوردن تعادل آن حقیقت کلی می دانند , و سلامت انسان را نیز معلول تسلط در حال سلامت آن حیثیت واحد مستقل بر بدن می دانند , و نظم حاکم بر اعضاء گوناگون بدن را , از لحاظ انجام وظیفه ای که بر عهده ی هر یک است , نیز معلول همین امر , و کم و کیف رشد اندامها را نیز تابع همین نفس مستقل واحد می شمارند .
آنچه گفتیم یکی از تفاوتهای اساسی این دو طب بود . فرق مهم دیگری که میان این دو وجود دارد , این است که هر یک از آنها برای معالجه بیماری از طریق خاصی استفاده می کند . طب سنتی اساساً بر استفاده از طبیعت استوار است و برای تبدیل مواد طبیعی ( اعم از معدنی و نباتی ) به دارو , غالباً دخل و تصرف زیادی در آنها به عمل نمی آورد . در حالی که یکی از مبانی طب جدید این است که از داروهای شیمیایی ساختگی ( سنتیتیک ) استفاده می کند و این فرق مهمی است که باید در جای خود مورد بررسی دقیق قرار گیرد . البته در طب جدید برای معالجه , از ابزارها و وسایل فیزیکی و فنی پیچیده ای نیز استفاده می شود که استفاده از آنها در طب سنتی معمول نبوده است .
اما اینکه استفاده از کدام یک از این ابزارها دقیقاً اقتضای بینش خاص طب جدید است و استفاده از کدام یک از آنها می تواند مشترک میان هر دو طب باشد , امر دقیقی است که نیاز به تحقیقی جداگانه دارد .
شاید اگر طبیبان سنتی پیشین نیز با حفظ همان بینش مستقل خود , امروز وجود داشتند , برخی از این وسایل و لوازم جدید طبی را مورد استفاده قرار می دادند , و اگر کسی در زمان ابن سینا , دماسنج طبی اختراع می کرد بوعلی از چنین اختراعی خوشحال می شد و از آن نیز در تشخیص میزان تب استفاده می کرد . آیا احیاء طب سنتی ممکن است ؟ حال نوبت آن است که بپرسیم آیا احیاء طب سنتی ممکن است ؟ و آیا احیاء طب سنتی معقول است ؟
گفتیم که طب سنتی مبتنی بر طبیعت است و در درجه ی اول , گیاهان و سپس مواد معدنی و حیوانی طبیعی را به عنوان دارو مورد استفاده قرار می دهد .
نخست باید بگوییم که استفاده از طبیعت امری است که اساساً و اصولاً موجه است و هیچ کس نمی تواند به طور کلی ادعا کند که طب قدیم صرفاً به این دلیل که بر طبیعت مبتنی است باطل است .
از آنجا که بدن انسان یک موجود طبیعی است و با طبیعت سنخیت و سازگاری دارد , تأثیر مواد طبیعی بر آن , منطقی و معقول به نظر می رسد . پس بنیاد طب سنتی , امری نیست که ذاتاً و به خودی خود مورد اعتراض و انکار باشد ؛ یعنی طب سنتی ذاتاً امری ممکن است .
اما بهترین دلیل امکان هر چیز , وجود آن چیز است ؛ چرا که تا چیزی ممکن نباشد , موجود نخواهد شد . پس مناسبترین شیوه برای تبیین و توجیه وجودی طب سنتی , این است که از موجودیت طب سنتی سئوال کنیم , سؤالی که بی گمان در پاسخ آن باید گفت : آری , طب سنتی هم وجود داشته و هم وجود دارد .
برای اثبات موجودیت طب سنتی , راههای متعددی وجود دارد : یک راه این است که در خود طبیعت جستجو کنیم ؛ این جستجو را باید با این سؤال آغاز کرد که « حیوانات در طبیعت , خود را چگونه معالجه می کنند ؟ » بدیهی است که جانوران هنگام بیماری به سراغ خود طبیعت می روند , و معمولاً به هدایت غریزی می دانند که کدام بیماری را با کدام گیاه و دانه باید علاج کرد .
از این لحاظ و از بسیاری جنبه های دیگر , حیوانات می توانند سرمشق خوبی برای انسان باشند . اتفاقاً در طب سنتی نیز راه معالجه بعضی از بیماریها و خواص برخی از گیاهان را از حیوانات آموخته اند ؛ پس لااقل در بین حیوانات وجود دارد . راه دیگر ، این است که در تاریخ گذشته ی انسان به تفحص پردازیم ، و ببینیم که آیا در روزگار گذشته چنین طبی وجود داشته و مفید بوده است یا نه .
تاریخ به روشنی گواه وجود طب سنتی است . وقتی از موجود بودن طب سنتی درتاریخ سخن می گوییم ، سخن از شهادت فلان تاریخ نویس مغرض یا فلان وقایع نگار جاهل نیست که بتوان آن را مورد شک و انکار قرار داد و در این مورد حتی « تواتر » نیز لفظ نارسایی است . طب سنتی وجود داشته است ؛ به دلیل اینکه پدران ما ، که مردمی بوده اند که در معرض بیماری نیز قرار گرفته اند ، وجود داشته اند ؛ به دلیل اینکه ما هم اکنون وجود داریم .
چگونه می توان قبول کرد که این همه طبیبان که تاریخ تنها نام معدودی از آنها را بخاطر سپرده است در طول تاریخ با موهوماتی رنگارنگ ، به دروغ ، مردم همه ی نسلها را سرگرم می کرده اند ؟ مگر نه این است که امروزه تصور بسیاری از ما از طبیبان سنتی چنین تصوری است ؟ چگونه می توان گفت این همه حادثه ها که از طبیبان و بیماران نقل شده ، دروغ است و همه ی بیمارستانها و مدرسه هایی که در آنجا طب می آموخته اند ، نمایشخانه ای بوده که در آن امر موهومی در طول تاریخ بر صحنه می آمده است .
آیا می توان گفت مردم همه می دانسته اند که از این طبیبان کاری ساخته نیست و باز هم بدانان رجوع می کرده اند ، و با آنکه علم طبیبان از رنج آنان نمی کاسته ، آنهمه احترام و عزت برایشان قائل بوده اند و آن شیادان را « حکیم » می نامیده اند ؟ آیا می توان گفت همه ی شاهان و امیران و محتشمانی که در دستگاه خود طبیبانی داشته اند ، از آن طبیبان خیری نمی دیده اند ؟ اگر کسی آن اندازه دیر باور است که تاریخ را به کلی تاریک می داند و در این مورد رجوع به گذشته را دلیل کافی محسوب نمی کند ، می تواند چشم به روشنی جغرافیا بدوزد و موجودیت طب سنتی را در پهنه ی جهان معاصر ببیند .
خوشبختانه همه ی اقوام جهان مثل ما نبوده اند که به محض مواجهه باطب جدید ، طب سنتی را باطل و بی ثمر فرض کنند . اگر ما با بسیاری از جنبه های ارزنده ی سنتی نیاکان خود ، و از آن جمله با طب سنتی ، وداع و بلکه قهر کرده ایم ، هنوز هستند ملتهایی که همان جنبه ها را زنده نگاه داشته اند و تاریخ گذشته ی ما را در جای دیگری از جغرافیای جهان معاصر پیش چش ما متجلی ساخته اند . برای ما ایرانیان ، بهترین نمونه شبه قاره ی هند و پاکستان است .
این شبه قاره را می توان موزه بزرگی دانست که در آن بسیاری از دستاوردهای فرهنگ ایرانی اسلامی به طور طبیعی محفوظ مانده است ، از آن جمله طب سنتی ایران است . در هند و پاکستان ، اشتغال به طب سنتی جرم و جنایت محسوب نمی شود ، بلکه به موازات طب جدید ، به صورت رسمی ، در زندگانی مردم دخالت وشرکت دارد .
در بسیاری از دانشگاههای معتبر ، دانشکده های طب یونانی ؛ یعنی دانشکده های طب سنتی ، در کنار دانشکده های طب جدید و مستقل از آنها ، « حکیم » تربیت می کنند . در آنجا « دوا خانه » های طب سنتی در کنار مطب حکیمان ، ما را به یاد عطاریهای پر رونق نیشابور می اندازد ، البته آن نیشابوری که هنوز مورد حمله ی مغول قرار نگرفته بود .
نگارنده ، خود در این شبه قاره ، شاهد و قایع و واقعیات بسیاری بوده است که همه ارزنده و مفید بودن و بلکه لازم بودن طب سنتی حکایت می کرده است . انبوه بیمارانی که همه روزه در دهلی و کراچی و همه ی شهر های بزرگ دیگر هند و پاکستان در شعبه های « مؤسسه ی همدرد » گرد می آیند . حکیمانی که در دانشکده ی طب یونانی دانشگاه اسلامی « علیگره » به تدریس و تحقیق و معالجه مشغولند ، بیمارستان بزرگ طب یونانی حیدر آباد دکن که مریضان گوناگون را از زن و مرد و پیر و جوان و خرد و کلان در بخشهای مختلف خود جای داده استژ؛ آزمایشگاههای داروسازی بزرگی که در آنها پشته گیاهان طبیعی را به حبّ و معجون و دواهای مختلف مبدّل می سازند ، و بالاخره نسخه هایی که حکیمان جملگی به فارسی می نویسند ، همه و همه آیت روشنی است که ما را به آشتی با گذشته ی خود فرا می خواند .
یا باید گفت این همه مردمی که در این شهرهای آباد و پر جمعیت بدین عطاریها و بیمارستانها روی می آورند و مقامات مسئولی که به این دانشکده ها و به این حکیمان اجازه ی طبابت داده اند ، دیوانه و احمقند ویا باید قبول کرد که ما با طب سنتی خود ، معامله ی خوبی نکرده ایم و « یوسفی را به زر ناسره بفروخته ایم » . این تنها طب سنتی ایرانی یا یونانی نیست که در هند در کنار طب جدید گره گشایی می کند ، که جز آن طب « آیورودای » هندی نیز به همین اندازه رونق و اعتبار و رواج دارد ، و این تنها شبه قاره ی هند و پاکستان نیست ، که همه ی آسیای شرقی است ، که طب سنتی خود را در برابر قدوم طب جدید قربانی نکرده است ، و در این میانه چین با طب سوزنی خود ، حجت را بر همه تمام کرده است .
حتی به کسانی که شرط حقیقی بودن هر واقعیتی را « اروپایی بودن » آن می دانند باید گفت در خود مغرب زمین سابقه ی مخالفت با تسلط همه جانبه ی طب جدید وحفظ طب سنتی و بهره گیری از تجربه های دیرینه مربوط به گیاهان دارویی ، سابقه ای برابر تاریخ طب جدید دارد ، و کتابهایی که در این باره به چاپ رسیده و انجمن هایی که برای حفظ و اشاعه ی این طب به وجود آمده ، چندان پرشمار است که ذکر آنها در این مقال و مقاله نمی گنجد . شگفتا که ما هر را از غریبان تقلید می کنیم ، به جز کاری که آنها خود از ما تقلید کرده باشند .
همچنین ببینید
مشکلات گوارشی یکی از مهمترین دلایل حملات میگرنی هست
دستگاه گوارش نقش مهمی در ترشح هورمون سروتونین ایفا میکند. سروتونین یک هورمون انتقال دهنده …