در گذشته مرز میان کار و زندگی شخصی تا حد زیادی مشخص بود، اما امروز گویا کار بر زندگی شخصی ما حملهور شده و دیگر حفظ تعادل میان کار بیرون از خانه و زندگی شخصی براحتی امکانپذیر نیست.
در نگاه اول شاید این مساله مهم به نظر نرسد اما باید بدانیم زمانی که تعادل میان زندگی کاری و شخصی بههم میریزد، سطح استرس ما افزایش مییابد. یعنی هم کار و هم زندگی صدمه میبینند. پس باید به نحوی کنترل و آرامش خودمان را حفظ کنیم.
همه ما میدانیم دست یافتن به تعادلی میان کار و زندگی در دنیای پرسرعت و آشفته امروز کار سادهای نخواهد بود، اما هنوز هم ایجاد چنین تعادلی امری دست یافتنی است.
محتوای مقاله (با استفاده از این لیست به موضوع مورد نظر دسترسی سریعتر دارید)
با کار خود ازدواج کردهاید؟
شاید گذراندن ساعاتی طولانی در محل کار بخصوص زمانی که دنبال کسب ارتقای شغلی هستید برای شما وسوسهانگیز باشد. گاهی اوقات نیز اضافه کاری برای مخارج ضروری زندگی لازم است.
اما اگر شما بیشتر اوقات در حال کار کردن هستید، خوب است آگاه باشید که زندگی خانوادگی خود را در معرض خطری جدی قرار خواهید داد، چرا که صرف زمان زیاد در محل کار به جای خانه، موجب دلتنگی و ناراحتی اهل خانه و اوضاع آن میشود
بد نیست عواقب عدم تعادل مناسب در زندگی و کار را بدانیم و نسبت به آن آگاه باشیم.
یکی از اولین اثرات مخرب این عدم تعادل، احساس خستگی است. زمانی که شما خسته هستید به طور قطع نمیتوانید کارآمد باشید و به نحو عالی کار خود را انجام دهید، همین نکته ممکن است منجر بهلطمات و خسارات جبرانناپذیری به کار و موقعیت شغلی شما نیز بشود.
همچنین در این شرایط زمانهایی را هم از دست خواهید داد؛ آن زمانهایی که باید با خانواده، عزیزان و دوستان خود بگذرانید. وقتی شما بیش از حد درگیر کار و مسائل کاری میشوید، به طور حتم وقایع و اتفاقات زندگی خانوادگی را فراموش میکنید و به تعبیری آنها را از دست خواهید داد. البته این مشکل به همین جا ختم نمیشود، بلکه بتدریج منجر به آسیب دیدن احساسات شما شده و حتی ممکن است روابط شما با عزیزانتان را نیز تحت تاثیر قرار داده و به آن لطمه وارد کند. خوب است بدانید که اگر همیشه به فکر خود باشید، ایجاد و حفظ روابط دوستانه هم بسیار سخت خواهد بود.
و اما یکی دیگر از آثار منفی پذیرفتن مسوولیتهای کاری زیاد، میتواند انتظارات بیش از حد دیگران باشد. اگر شما همیشه ساعات اضافه کاری داشته باشید، به طور حتم مسوولیتهای بیشتری نیز به شما داده خواهد شد که این مطلب خود منجر به نگرانیها و چالشهای بیشتر در زندگی کاری شما میشود.
تا زمانی که کار کردن ادامه دارد و باید شرایط و نیازهای کاری را در نظر گرفت و در کنار آن به زندگی شخصی خود نیز رسید، این چالشها ادامه خواهد داشت. پس بد نیست نکاتی کلی را برای بهبود تعادل میان کار و زندگی خود در نظر بگیریم.
فرصتهای خود را بررسی کنید و زمانبندی مناسبی برای کارهای مختلف در نظر بگیرید. برای این منظور یک هفته هر کاری را که انجام میدهید ـ چه کارهای مربوط به محیط شغلی و چه مسائل شخصی خودتان ـ بررسی کرده و در نظر بگیرید. پس از این مرحله خواهید توانست مسائل مهم و ضروری و مواردی را که موجب رضایت شما میشوند، تعیین کنید. در این موقعیت شاید بد نباشد اگر کارهایی که نمیتوانید براحتی انجام دهید یا از انجام آنها لذتی نمیبرید را از برنامه حذف کرده یا برای انجامشان از دوستان و همکاران خود کمک بگیرید.
شاید بد نباشد با کارفرمای خود صحبت کنید و درباره انعطافپذیری ساعات کاری پیشنهادهایی بدهید. همه ما اگر بتوانیم کنترل بیشتری بر ساعات خود داشته باشیم، استرسمان کمتر خواهد شد.
باز هم فایده قدرت «نه» گفتن را مطرح کنیم. چه همکارتان از شما تقاضای انجام کاری اضافه را داشته باشد، چه معلم کودکتان از شما کاری بخواهد، به یاد داشته باشید که کاملا طبیعی خواهد بود اگر با احترام به او نه بگویید.
شما وقتی انجام اینگونه کارها را ـ که فقط به خاطر احساس گناه یا اجبار انجام میدهید ـ رها میکنید، فضا و زمان بیشتری برای فعالیتهای معنیدار و ارضاکننده خود پیدا خواهید کرد.
کار را برای محل کار بگذارید. با وجود انواع فناوریهای مدرن و پیشرفته امروزی که میتوان هر لحظه با هر کسی و تقریبا از هر مکانی ارتباط برقرار کرد، ممکن است هیچ مرزی میان کار با خانه و خانواده وجود نداشته باشد، مگر اینکه خودتان آن را ایجاد کنید.
پس خوب است آگاهانه تصمیمگیری کنید که زمان کار را از فرصتهای شخصی خود جدا کنید. به عنوان مثال میتوانید وقتی که در کنار خانواده هستید، تلفن همراه را خاموش کرده و رایانه شخصی خود را کنار بگذارید.
زمان خود را مدیریت کرده و وظایف کاری و خانوادگی خود را کارآمد و برنامهریزی مفید کنید.
یک برنامه روزانه از کارهایی که قرار است انجام دهید، آماده کنید. در نهایت کارهایی که باید انجام شود را انجام داده و سایر کارها را رها کنید.
از پشتیبانی و حمایت کافی و لازم برخوردار باشید. در محل کار با همکارانی که میتوانند به شما کمک کنند، همراه شوید.
بر عکس این مطلب نیز درست است، هنگامی که در سفرهای کاری هستید یا مجبور به اضافه کاری میشوید از دوستان و اقوام مورد اعتماد بخواهید تا در امور خانه به شما کمک کنند.
خودتان را فراموش نکنید. غذاهای سالم و مقوی خورده و ورزش مرتب و خواب کافی را نیز از یاد نبرید. هر روز زمانی خاص را برای انجام فعالیتی که از آن لذت میبرید اختصاص دهید؛ کاری مانند کتاب خواندن و حتی بهتر از این، فعالیتهایی را برگزینید که میتوانید با همسر، خانواده یا دوستان خود انجام دهید، مانند پیادهروی و…
به هر حال باید بتوان تعادلی میان کار و زندگی شخصی ایجاد کرد تا سلامت روحی و جسمی ما هم تامین شود.
تعبیر نادرست از تعهد
تعهد و انجام وظیفه را با بردگی اشتباه نکنید. شما میتوانید ضمن پایبند بودن به وظایف حرفهای خود از استقلال هم برخوردار باشید. شما یکی از ارزشمندترین افراد این سیاره خاکی هستید و باید بیشترین تعهد و مسئولیت را نسبت به خودتان داشته باشید. این فقط زندگی شماست. به همین دلیل عاقلانه نیست که اجازه دهید کسب و کار شما سایر جنبههای زندگیتان را هم تحتالشعاع خود قرار دهد.
اگر برای کارتان خیلی ارزش قائل هستید و تمام فکر و ذکرتان را به فعالیتهای شغلیتان اختصاص میدهید، معنی واژه تعهد را از بین بردهاید. در واقع این به عهده خودتان است که نسبت به هر چیز و هرکس متعهد و پایبند باشید.
مدیری که مشغولیتهای حرفهای و کارش به او اجازه نمیدهد به خود بیشتر بپردازد برای تصدی مقام مدیریت مناسب نیست زیرا او قبل از آنکه مدیر مؤسسهای باشد، مدیر اوضاع و شرایط زندگی خویش است و اگر به قدر کافی به خود نرسد و مسئولیت زندگی شخصیاش را به خوبی به مرحله اجرا نگذارد، در حرفه مدیریت هم موفق نخواهد بود.
شخصی که معتاد به کار است، با تنش و اضطراب و نگرانی حاصل از کار خیلی زود دچار خستگی جسمانی و ضعف اعصاب میشود و به سادگی موجودیت خود را به کارش میبازد و خود را از بین میبرد. در اینجاست که واژه تعهد نسبت به کار مورد سوءاستفاده قرار میگیرد و افرادی که فقط به کارهای مربوط به شغلشان رسیدگی میکنند قربانی میشوند.
آنان دقت خود را صرفا به کارشان معطوف میدارند و با کار و تلاش خستگیناپذیر، شرکت و مؤسسهای را به منتهای درجه پیشرفت میرسانند و در این راه از کسب لذت و شادمانی زندگی خانوادگی به کلی محروم میشوند. در حقیقت فردی که تعهد نسبت به حرفهاش را به تعهد نسبت به خودش ترجیح میدهد، بزرگترین قربانی زندگی محسوب میشود.
مشارکت یا رقابت
افرادی که بیش از حد خودشان را با کارکردن مشغول میکنند از رقابت دست برنمیدارند و تمام رفتار و گفتارشان مبتنی بر رقابت است نه حاصل انتخاب آگاهانه.
چند لحظه با خود بیندیشید و ببینید آیا شما هم تبلیغات و بازاریابی و رقابت را به دامی برای خود مبدل نکردهاید؟ بسیاری از مؤسسهها و شرکتها فعالیت خود را بر رقابت بنا کردهاند، بنابراین مسئولان این مؤسسهها حس میکنند که ناگزیرند دستکم یک قدم از مؤسسههای دیگر جلوتر باشند یا به همین دلیل تلاش میکنند تا افراد خود را هم در این بازی دخالت دهند.
آنان با تمهیدات گوناگونی مانند ترفیع، پاداش و جایزه، کارکنانشان را به رقابت با یکدیگر برانگیخته و بدینترتیب منطق رقابت را در ذهن ایشان جا میاندازند. اگر اجازه دهید رقابت، شما را در سیطره خود بگیرد، چه بسا بیاختیار خلق و خوی رقابت را به اعضای خانواده خود هم تسری داده و صحنه زندگی را به طور کامل به یک میدان مسابقه تبدیل میکنید.
در واقع پیشرفت قابل توجهی که امروزه در بخش صنعت و تکنولوژی مشاهده میشود حاصل قربانیشدن افراد بسیاری است. مدیران ادارهها به طور معمول برای به ثمر رساندن طرحها و اهداف حرفهای خود وقت زیادی صرف میکنند. آنان گرفتارتر از آن هستند که به خود بپردازند یا از حضور در جمع خانواده و مصاحبت با آنان لذت ببرند. در نتیجه رفتهرفته تحت تاثیر خستگی جسمانی و فشار عصبی به سیگار و قرصهای مسکن روی میآورند و با اطرافیان رفتاری سرد و خشک در پیش میگیرند.
برد و باخت
اگر شما در بازی تنیس از حریف خود شکست بخورید، چه چیزی را از دست میدهید؟
طبعا هیچ چیز را آنچه اتفاق افتاده این است که توپ را از روی تور به درستی هدایت نکرده یا آن را به خارج از محدوده زمین روانه کردهاید و حریف شما این حرکت را بهتر انجام داده است. با وجود این اکثریت قریب به اتفاق مردم پس از باخت در یک بازی دچار احساسات منفی میشوند و از بازیشان لذت نمیبرند.
اما آیا مفهوم پیروزی سریعتر دویدن از حریف، پرتابکردن توپ به فاصله دورتر یا آشنایی با ترفندهای بازی است؟ مطمئنا برد از باخت دلپذیرتر است. اما اگر از لحاظ عاطفی بیش از حد به پیروزی متکی هستید و شادمانی و اندوه شما در گروی برد و باخت است، نمیتوانید به معنای پیروزی یا شکست پی ببرید. در واقع افرادی که برای کسب شادمانی به پیروزی متکیاند، از جنبههای تفریحی و سرگرمکننده بازی محروم میشوند و در تمام مدت ذهنشان را به میدان تاخت و تاز تنشها و فشارهای عصبی مبدل کرده و قربانی میشوند.
نکته جالب اینکه در یک بازی هر چه کمتر به پیروزی بیندیشید، بیشتر میتوانید بر اعصابتان تسلط داشته باشید و در نتیجه شانس پیروزیتان هم بیشتر میشود. اما متأسفانه به علت باورهای غلطی که در ذهن ما به وجود آمده فکر میکنیم بازی ما تنها زمانی ارزشمند است که بتوانیم بر حریف خود غلبه کنیم و ببریم.ولی باید بدانیم که گرچه پیروزی دستاورد شیرین و دلپذیری است اما باید مراقب هم باشیم که نتایج یک بازی در حفظ تعادل شخصیتیمان تأثیر نگذارد.
نگذارید قربانی شوید
اکنون به نظام فکری خود بیندیشید و تمام افکار و ایدههایی را که توسط آنها خود را کمارزشتر از جایی که در آن کار میکنید میپندارید، از ذهنتان پاک کنید.
افکار، هیجانات، احساسات و واکنشهای خود را کنترل و نظارت کنید و ببینید که آیا بیشتر از هر چیز به موفقیت شغلی خود علاقهمندید، یا گرفتارتر از آن هستید که بتوانید به خود بپردازید یا اینکه به راستی این وضعیت را ایدهآل میپندارید؟
اگر این اوضاع و شرایط را نمیپسندید و میخواهید تغییرش دهید باید گرایشهای خود را نسبت به کار و زندگی تغییر دهید و هر روز برای بهبود وضع ظاهر، طرز رفتار و مراقبت از خودتان وقت بگذارید. توجه به این موارد نیز میتواند شما را در این زمینه کمک کند:
فهرستی از اهداف خود را با ذکر انگیزه انجام آنها تهیه کنید. آنگاه با ارزیابی فعالیتهای روزانهتان ببینید که آیا موجودیت خود را به کارتان باختهاید یا اینکه به تحقق اهداف شخصی خود هم فکر میکنید. شما فقط هنگامی میتوانید وضعیت زندگی خود را دچار تحول و دگرگونی کنید که تمام جوانب رفتارتان را بررسی کنید و با تنظیم برنامهای روزانه در جهت تعادل، آرامش و رضایت خاطر خود پیش بروید.
ساعاتی را به خود اختصاص دهید و آن را آنگونه که دوست دارید بگذرانید. شما میتوانید به تدریج وقتی را که به مراقبت از خویش اختصاص میدهید افزایش دهید. هنگامی که شما اوقاتی از روز را به مراقبت از خود اختصاص میدهید، به تدریج لذت بردن بیشتر از لحظاتتان را یاد میگیرید و بیشتر میتوانید از لحظات خود استفاده کنید.
با تمرین و ممارست بیاموزید که پس از اتمام کار روزانه، تمام افکار و احساسات مرتبط با شغل خود را در محل کارتان جا بگذارید و از انتقال این گرایشها به محیط خانه خودداری کنید. هنگام حضور در منزل، افکار خود را به کارهای آینده خود معطوف نکنید. به جای آن سعی کنید با اعضای خانوادهتان گفتوگو کنید و از افکار و اوضاع و شرایطشان مطلع شوید.
در طول روز و در اوج مشغلههای کاری خود چند دقیقه برای آرامش فکرتان وقت بگذارید. سعی کنید در طول این مدت فشارها و تنشهای ناشی از کار را فراموش کنید. هنگام مرخصیها یا تعطیلات آخر هفته نیز تا میتوانید به خودتان برسید تا بتوانید با انرژی بیشتری مجددا سر کار بروید.
اگر از کارکردن در جایی که هستید لذت نمیبرید در فکر استعفا باشید. نگذارید هراس و نفرت انجام کاری که به آن علاقهای ندارید، توانتان را زائل سازد. هیچگاه به صرف اینکه تغییر شغل امری خطیر و پرفراز و نشیب است، به کاری ملالآور و خستهکننده تن ندهید.
طوری زندگی کنید که گویی بیش از ۶ماه دیگر زنده نخواهید بود. برای اینکه به کوتاهی عمر خود پی ببرید به این نکته توجه کنید که عمر شما در مقایسه با عمر حیات زمین بسیار ناچیز است. به این ترتیب ۶ماه از عمرتان ممکن است تنها ۶دقیقه به نظر برسد. اکنون ببینید در این مدت به انجام چه کارهایی علاقهمند هستید و سعی کنید آنها را انجام دهید. برای این کار فکر نکنید حالا دیگر خیلی دیر شده و این کارها عملی نیستند.
به بازنشستگی و ناتوانی خود فکر نکنید. باور داشته باشید که پس از خلاصشدن از کار کنونیتان هم مفید و مؤثر خواهید بود و روزهای شاد و رضایتبخشی را پیشرو خواهید داشت.
از خود و اطرافیانتان انتظار نداشته باشید که هر کاری در حد کمال انجام شود. میتوان با آرامش و اعتماد به نفس بیشتر در جهت اهداف خود گام برداشت و از آنها تجربهای لذتبخش آفرید. توجه داشته باشید که فشار و تنش ناشی از رقابتجویی مانع از شکوفایی تواناییهای درونی شده و امکان سبقت از رقبا را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد.
گاهی سعی کنید ساعت و تقویم خود را کنار بگذارید و ببینید آیا میتوانید حتی یک روز را بدون برنامهریزی قبلی سپری کنید و از اوقات زندگی خود به طور طبیعی لذت ببرید. برای اینکه تنش و فشار را از خود دور کنید، کارهای روزمره خود را صرفا از روی نیاز و بدون توجه به وقت معین یا عادت خاص انجام دهید.