در سدههای قبل از آغاز عصر صنعتی، خانواده برآیند یک ارگانیسم اجتماعی و اقتصادی خودکفا بود که از چند نسل تشکیل میشد. شیخ، پیر و یا بزرگ قبیله، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و سپس پدر و مادران بودند که در کانون گرم کوچکشان صاحب فرزندانی می شدند. در این مجموعهها علاوه بر والدین، پدربزرگها و مادربزرگها در کنار نوههای خود برای بقای کل خانواده تلاش میکردند و فرزندان نیز زیر سایه بزرگترها مهارت های مورد نیاز زندگی را فراگرفته و نقش آفرینی می کردند.
اما رفته رفته سنت های جدیدی جایگزین شد تا اینکه نقش زنان و مردان در خانواده متحول شد. سنت ها و رسوم تغییر یافت. هر روز جامعه مدرن تر و سنت ها نیز با تغییرات شگرفی روبه رو شد و ضد فرهنگ هایی که شکل می گرفت نه تنها فرهنگ ها را متحول می کرد بلکه به افزوده شدن خواسته های غیر متعارف بشر نیز دامن می زد تا جایی که بی بندو باری و قانع نبودن به داشته ها، پای بسیاری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی را پیش کشید.
جامعه غرب هم درپیچ و خم این مدرن زدگی و پشت سر نهادن عصر روشنگری و انقلاب صنعتی با تنگناهایی در عرصههای گوناگون دست به گریبان شد و امروز نیز دگرگونیهای چند دهه اخیر در حوزههای مختلف فرهنگ و جامعه، خانواده را نیز بینصیب نگذاشته است.
از ویژگیهای خانواده مطلوب در جامعه مدرن این است که آرمان فرهنگ خانواده همچنان پایدار باشد در حالی که بسیاری از این داشته ها به فراموشی سپرده شد و جای خود را به دگرخواهی هایی داد که محصولات جامعه مدرن نام گرفت. به طوری که افزایش میزان طلاق که در سال ۱۹۹۶ حدود ۵۰ درصد بود، نیز به ایجاد انواع جدید خانواده کمک کرد. تا جایی که در خلال تغییرات و تحولات، جنبش های ضد فرهنگی شکل داد و رهیافت های جدیدی در روابط جنسی را خلق کرد که در نتیجه آن، زوجهای بسیاری بدون ازدواج با هم زندگی میکردند.
خانواده نامتعارف، محصولی جدید
در ایـن زمـان، خانـوادههای نامتعارفی مثـل خانـوادههای تک والدینی و زنـدگی همجنسگراها به پدیدهای شایع تبدیل شد. خانواده هایی که از هویت واقعیشان تنها یک سقف بالای سر و چهار دیواری آن باقی ماند.
جنبش های اجتماعی در این برهه همچنان پیشتاز بودند تا اینکه دهه های ۱۹۷۰-۱۹۶۰ جنبش هایی مانند جنبش حقوق مدنی، آزادی زنان و جنبش آزادی همجنسگرایان که همه و همه بهانه ای شد برای به بار آمدن نسلی که بیشتر تمایل داشت زندگی پنهانی برای خود بسازد و در آن لاک خودساخته، فرو رود.
تحلیل ها در همین سال ها بیانگر آن بود که بین ۱۴-۶ میلیون کودک، دست کم یک والد همجنسگرا داشته باشند. در حال حاضر هم در ایالتهای پرینستون و ماساچوست همجنسگرایان مراسم رسمی اجرا میکنند. در طول سال های گذشته نیز همجنسگرایان مرد و زن و سایر خانوادههای نامتعارف برای دستیابی به حقوق اجتماعی مانند ازدواج بین دو همجنس، دسترسی به خدمات بارداری، پذیرش والد دوم، حقوق همجنس گرایان مرد و زن و مزایای شریک جنسی مبارزات زیادی انجام داده اند.
به طوری که محافظه کاران اجتماعی و کسانی که نسبت به سقوط ارزشهای خانواده نگران بودند، شیوع همجنسگرایی را مغایر با ارزشهای خانواده دانسته و خواستار محدود شدن آزادی عمل آنها شدهاند.
اما تلاش های آنها و آزادی های بی حد و حصر دولتمردان در برخی کشورها تا حدی بود که خواسته های این افراد را رفته رفته شکل و رنگ جدید بخشید.
همجنس گرایان و قوانین دست پرورده
همجنس بازان خواستار تصویب قانونی ازدواج با یکدیگر شدند. خیابانی در مرکز شهر رم پایتخت ایتالیا، برای نخستین بار به همجنس بازان اختصاص داده شد و تبدیل به محل دیدار میان همجنس بازان شد. تبلیغات تکان دهنده وزارت جهانگردی رژیم اسراییل مبنی برجذب گردشگران همجنس باز برای گذراندن تعطیلات بهاین کشور نیز از دیگر نمونه ها بود. تا جایی که تل آویو همانند بارسلون، برلین و سان فرانسیسکو تبدیل به یکی از شهرهای استقبال از همجنس بازان شد. قوانین اسراییل درخصوص حقوق همجنس بازان از جمله پیشرفتهترین هاست و حتی در سال ۲۰۰۵ به یک زن همجنس باز اجازه بزرگ کردن یک کودک داده شد. دختر”ایهود اولمرت” نخست وزیر این کشور نیز هرگز همجنس باز بودن خود را پنهان نکرده است.
همجنس گرایان علاوه بر تاکید بر خواسته ها و نیازها که روزانه بر تعداد آن افزوده می شود، ادعاهایی مبنی بر قانونی و طبیعی جلوه دادن پیوندشان دارند.
اما همجنس بازان چه می گویند؟ آنها معتقدند افراد همجنس گرا میتوانند به یکدیگر عشق بورزند، یعنی به همان شکلی که افراد معمولی یکدیگر را دوست دارند آنها نیز به علت عشقی که به هم دارند می توانند با یکدیگر ازدواج کنند. بنابراین، افراد همجنسباز باید حق ازدواج داشته باشند.
آنها مدعی اند ازدواج یعنی تشکیل نهادی کوچک به منظور ترویج عشق میان دو نفر، حال حتما مطرح نشده که می بایست این دو از جنس های متفاوت باشند بلکه عشق و محبت میان دو شخص برای تشکیل این نهاد اکتفا می کند.
این افراد می گویند همه زوجهای معمولی صاحب فرزند نیستند، اما هیچ کس ازدواج آنها را غیرقابل قبول نمیشمارد. برخی زوجهای همجنسباز فرزند دارند و بنابراین باید حق ازدواج داشته باشند تا بتوانند موقعیت مناسب را برای آنها فراهم کنند.
در حالی که این ایراد بر گفته هایشان وارد است که پسرها نمیتوانند حتی از مهربانترین پدر به تنهایی بیاموزند که چگونه به مردانی سالم تبدیل شوند. دختران نیز نمیتوانند حتی از مهربانترین مادر به تنهایی و جدا از پدر بیاموزند که چگونه به زنانی سالم تبدیل شوند.
بی الگویی توهمی دیگر
برخی دیگر چنین استدلال میکنند که مردانی که در تلویزیون یا فیلمها دیده میشوند، حتی ستارگان موسیقی پاپ میتوانند به عنوان «نمونه» عمل کنند؟ با وجودی که آنها مدعی اند سعادت کودکان برای والدین همجنسباز بسیار مهم است.
کودکانی که واقعیت های متفاوتی در خانواده! تشکیل شده را می بینند و به حتم از تعصبی که در این میان وجود دارد، آسیب خواهند دید.
و اما ادعای دیگر این دسته از افراد این است که کودکانی که با والدین همجنسباز خوشبخت زندگی میکنند، در وضعیت بهتری نسبت به کودکانی قرار دارند که با والدین معمولی متأهلی زندگی میکنند که خوشبخت نیستند.
مقایسه اساساً نادرستی که بیانگر دیگر ادعاهای کذب ایشان است از قبیل : ازدواج افراد همجنس پیشینه تاریخی و انسانشناختی! دارد. ممنوعکردن ازدواج همجنسبازان همچون ممنوع کردن ازدواج در میان نژادهای گوناگون است. ازدواج همجنسبازان برای اعتماد نفس بخشیدن به یک اقلیت ضروری است.افرادی که با ازدواج افراد همجنسباز مخالفت میورزند، از آنان هراساناند.
و البته توصیه هایی موکد! که جوامع مذهبی که با ازدواج همجنسبازان مخالفت میکنند، میتوانند استثناهایی قائل شوند یا به سادگی میتوانند این مسائل را به مناسکشان اضافه کنند و یا اینکه برای تداوم بخشیدن به یک نظام اخلاقی که دقت و مسوولیت در آن وجود دارد، باید تمام نهادها افراد همجنسباز را نیز دربرگیرند.
همه توهمات و ادعاهایی که امروزه خانواده های غربی را به پرتگاه توجیه بی قیدی و لامذهبی سوق می دهد.
بنابراین درگیرو دار این تحول خواهی مدرن “خانواده” به دغدغه جدی اخلاقگرایان در غرب تبدیل شده است. نتایج آماری نشان میدهد که افول خانوادههای سنتی در غرب جدی است و باید اعتراف نمود، متأسفانه در حال حاضر خانواده در وضعیت نا مناسبی قرار دارد.
افول خانواده همانگونه که ذکر شد، دلایل گوناگونی دارد. از جمله این دلایل میتوان به مشکلات اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی اشاره نمود. اما به نظر میرسد یکی از مهمترین دلایل سقوط و تزلزل خانواده عدم پایبندی به اخلاق و تعهدات انسانی است. زیرا ایمان و رعایت مسائل اخلاقی قدرت ایستادگی انسان را در مقابل مشکلات و مسائل گوناگون در انسان تقویت میکند که متاسفانه این موضوع در جوامع غربی به کلی به فراموشی سپرده شده و یا با تکیه بر فردیت دینی و آزادی انسان در تکیه به ارزش ها و باورهای مذهبی، به سستی گراییده است.