طب اسلامی یکی از مکاتب طبی دیرپا و کل نگر می باشد که از روزگاران کهن در پیشگیری و معالجه بیماری های گوناگون نقشی بنیادین داشته است. مکتب مذکور به طور کلی به دو بخش نظری و عملی تقسیم می گردد که هر یک دربردارنده برخی مبانی نظری هستند. در مقاله حاضر به بررسی مبانی نظری طب اسلامی پرداخته می شود.
بخش نظری خود متشکل از چهار جزء زیر است:
شناخت امور طبیعی، شناخت احول بدن انسان، شناخت علل و شناخت نشانه ها .
امور طبیعی هفت چیز هستند:
الف) ارکان که چهار تا می باشند: آتش که گرم و خشک است، هوا که گرم و تر است، آب که سرد و تر است و زمین که سرد و خشک است.
ب) مزاج که نه گونه است: معتدل (که مشتق از تعادل به معنی تساوی عوامل نمی باشد چرا که چنین مزاجی وجود ندارد بلکه مشتق از عدالت در تقسیم است) و غیر معتدل که نوع اخیر خود بر دو گونه است مفرد که بر چهار نوع گرم، سرد، خشک و تر تقسیم می گردد.
و مرکب که آن نیز شامل چهار نوع گرم و خشک، گرم و تر، سرد و خشک و سرد و تر می باشد.
ج) اخلاط که چهار نوع بوده و بر حسب برتری عبارتند از: خون که بهترین اخلاط است و گرم و تر بوده عهده دار تغذیه بدن است. خون طبیعی سرخ رنگ، فاقد بوی نامطبوع، دارای قوام معتدل و مزه شیرین می باشد.
خون غیر طبیعی از لحاظ رنگ، بو، قوام و طعم متفاوت است.
بلغم که از لحاظ برتری پس از خون قرار دارد، سرد و تر می باشد و هنگامی که بدن دچار بی غذایی است به خون تبدیل می گردد. همچنین عهده دار مرطوب نمودن اندامها بوده از خشک شدن آن به دنبال حرکت جلوگیری می کند. خلط مذکور در تغذیه مغز نیز نقش دارد و نوع طبیعی آن، آماده تبدیل شدن به خون می باشد.
صفرا که از لحاظ برتری پس از بلغم قرار دارد، گرم و خشک بوده، موجب لطیف سازی خون و افزایش نفوذپذیری آن به اندامهای مختلف می گردد. خلط مذکور عهده دار تغذیه اندامهایی مانند ریه است و مقداری از آن نیز به روده ها راه یافته تفاله ها و بلغم لزج موجود در آنها را می شوید.
صفرای طبیعی سرخرنگ ، شفاف و اندکی تند است.
سودا که از لحاظ برتری پس از صفرا قرار دارد، خشک و تر می باشد. سودا موجب غلظت و قوام خون گردیده در تغذیه اندامهایی مانند استخوان ها نقش دارد. همچنین مقداری از آن به دهانه معده رسیده ، موجب ایجاد حس گرسنگی و تحریک اشتها می گردد.
سودای طبیعی ناشی از رسوب برخی از اجزاء خون است، در صورتیکه سودای غیر طبیعی حاصل سوختن هر یک از اخلاط از جمله خود سودا می باشد.
د) اعضاء که ممکن است مفرد و یا مرکب باشند. اعضایی از قبیل استخوان، غضروف ، رباط ، عصب ، وتر، غشاء، گوشت، چربی، پیه، سرخرگها و سیاهرگ ها در شمار اعضاء مفرد بوده،
ایجاد اعضاء مرکب ممکن است ناشی از اولین آمیختگی (مانند عضلات) و یا دومین (مانند چشم)، سومین (مانند صورت) و یا چهارمین آمیختگی (مانند سر) باشد.
برخی اعضای مرکب که در بقای فرد و یا نوع نقش اساسی دارند به نام اعضای رئیسه خوانده می شوند.
اعضای رئیسه دخیل در بقای فرد شامل قلب، مغز و کبد می باشند که به ترتیب سرخرگها، عصب ها و سیاهرگها را در خدمت دارند. اعضای موثر در بقای نوع شامل قلب، مغز ، کبد و نیز بیضه ها می باشند. بیضه ها مجاری منی را در خدمت دارند.
ه) ارواح که به معنی نوعی جسم لطیف بخاری حاصل از لطیف ترین بخشهای اخلاط است، همان گونه که اعضا با غلیظ ترین بخشهای اخلاط حاصل می گردند. یادآور می گردد که مقصود از ارواح، نفسی که در کتب الهی بدان اشاره گردیده نمی باشند بلکه اجسام لطیف بخاری هستند که از بخش لطیف خلطها ایجاد می شوند، همانگونه که اندامها از بخش غلیظ خلطها به وجود می آیند. ارواح حامل قوا هستند بنابراین انواع آنها همچون انواع قوا می باشد.
و) قوا که بر سه گونه اند:
قوای طبیعی که عهده دار تصرف و تغییر در غذای خورده شده به منظور بقای فرد هستند و خود به چند دسته منقسم می گردند: قوه غاذیه که در تغذیه فرد نقش دارد، قوه نامیه که موجب ساخت و ترمیم اندامهای فرد می گردد،و قوه متصرفه که در غذا تصرف نموده در بقای نوع نقش دارد و خود متشکل از دو قوه است: قوه مولده که سبب ساخت جوهر منی گردیده، مصالح لازم برای ساخت هر یک از اعضاء جنین را فراهم می سازد و قوه مصوره که باعث شکل بخشیدن و ایجاد خطوط و حفرات و دیگر ریزه کاریهای موجود در هر یک از اعضاء جنین می گردد. تصرف دو قوه مولده و مصوره در غذا موجب بقای نوع می شود.
قوای نفسانی که شامل قوای محرکه و مدرکه می باشد. قوه محرکه متشکل است از دو قوه شوقیه (انگیزشی) که قوای شهوانی و غضبی را در خدمت دارد و قوه فاعله (حرکتی ) که موجب حرکت عضلات ، کوتاه شدن و تر و انقباض عضو و یا باعث دراز شدن عضله، کشش وتر و شلی عضو می گردد.
قوه مدرکه که در درک ظواهر و یا امور باطنی کارآیی دارد. قوه ادراک ظواهر متشکل از حواس پنجگانه است که در حکم جاسوس های قوه ادراک امور باطنی می باشند.
قوه ادراک کننده امور باطنی متشکل از قوای زیر است:
۱)حس مشترک که محل آن بخش پیشین بطن و قسمت جلویی مغز بوده، عهده دار درک صور محسوس توسط حواس ظاهری است.
۲)خزانه خیال که محل آن بخش پسین بطن پیشین مخ است.
۳) واهمه که محل آن بطن میانی است.
۴) حافظه که محل آن بطن پسین است.
۵)متصرفه که به دلیل آن که مورد استخدام نفس ناطقه قرار می گیرد به نام مفکره و به دلیل آنکه مورد استخدام قوه واهمه (جهت تصور معانی جزئی) قرار می گیرد به نام متخیله نیز خوانده می شود.
۶) قوه حیوانی که اعضای بدن را جهت پذیرش قوای نفسانی آماده می سازد.
ز) افعال که به دو نوع مفرد و مرکب منقسم می گردند: افعال مفرد آنهایی هستند که کارشان به واسطه یک قوه به انجام می رسد. جذب و دفع مثالهایی از افعال مذکور هستند. افعال مرکب افعالی هستند که به واسطه دو و یا چند قوه به نهایت می رسند، مانند عمل بلع.
بخش دوم از اجزاء بخش نظری در احوال بدن انسان
احوال بدن بر سه گونه است:
الف) تندرستی: یعنی حالتی که عملکرد بدن طبیعی و بدون اشکال است.
ب) بیماری: عکس حالت فوق می باشد.
ج) حالت بینابینی: که ناشی از فقدان تندرستی و بیماری است. مانند حالت سالخوردگان ، کودکان و افراد در حال نقاهت.
هر بیماری یا مرکب است یا مفرد و هر بیماری مفردی ابتدا اعضاء مفرد را مبتلا نموده ، (بیماریهای سوء مزاج) سپس اعضاء مرکب را درگیر می کند (بیماری های ترکیب). همچنین ممکن است ابتدا هر کدام از اعضاء مفرد یا مرکب را دچار نماید (بیماری های تفرق اتصال).
بیماری های سوء مزاج هشت حالت خارج از اعتدال بوده و هر یک از آنها ممکن است ساده و یا ماده دار باشند.
بیماری های ترکیب چهار گونه اند: امراض خلقتی ، امراض مقداری، امراض عددی و امراض وضعی.
امراض خلقتی خود به چهار دسته تقسیم می شوند:
۱) بیماریهای ناشی از وجود اختلال در شکل همانند سبدی شدن سر (هیدرومگالی) و یا گوژپشتی
۲) بیماری های درگیر کننده مجاری که ممکن است ناشی از گشاد شدن مجراها (مانند گشادگی عروق)، تنگی مجاری (مانند تنگی مجاری تنفسی) و یا مسدود شدن آنها (مانند انسداد مجاری صفراوی) باشد.
۳) بیماری ها ممکن است اعضاء توخالی را مبتلا سازند، بدین ترتیب که آنها را بزرگتر از حد عادی نماید (مانند اتساع کیسه بیضه) و یا کوچک شدن و تنگی عضو توخالی را در پی داشته باشند (مانند کوچک شدن معده) و یا به خالی شدن و پر شدن عضو (از خلط معینی) مرتبط گردند (مانند خالی شدن قلب از خون هنگام شادی های کشنده و یا پر شدن آن از خون همچون سکته)
۴) بیماری ها ممکن است سطوح اعضاء را درگیر نمایند، مانند صاف شدن و از بین رفتن پرزهای رحم و معده و یا پرزدار شدن و خشن شدن نای.
امراض مقدار ممکن است ناشی از زیاد شدن و یا کم شدن باشند و هر یک از آن دو می تواند کل بدن یا بخش خاصی را گرفتار نماید. چاقی مفرط و یا لاغری مفرط مثالی از دسته اول و بزرگ شدن زبان یا کوچک شدن حدقه در شمار دسته دوم است.
امراض عددی نیز با زیادی یا کمی همراه است که هر یک از آنها ممکن است طبیعی و یا غیر طبیعی باشد.
امراض وضع به وضعیت بدن بستگی دارد، برای مثال وقتی عضوی در اثر دررفتگی و یا به دنبال عوامل دیگر از جای خود خارج شود، یا آنکه عضوی ساکن، دارای حرکت گردد (مانند رعشه) و یا عضو متحرک، ساکن شده، یا حرکات آن کاهش یابد (مانند خشکی مفاصل). همچنین ممکن است حرکت عضو، به عضو همسایه منتقل نشود و یا این کار به سختی صورت پذیرد.
بخش سوم از اجزاء بخش نظری طب
اسباب: سبب نخستین چیزی است که موجب ایجاد حالت ها و یا دوام آنها در بدن انسان می شود.
سبب ممکن است جسمی نباشد، مانند گرمای خورشید یا سرمای هوا و یا خشم و ترس. اینگونه سبب ها “بادی” یا “ابتدایی” خوانده می شوند و ممکن است جسمی باشند، در این صورت هرگاه سببی بدون واسطه باعث ایجاد حالتی گردد، بدان “سبب واصل” می گویند، مانند عفونت که سبب ایجاد تب می باشد. هرگاه سبب به واسطه فرایند دیگری موجب ایجاد حالتی خاص گردد، “سبب سابق” خوانده می شود، مانند پرخوری که سبب بروز تبهای عفونی می گردد.
هر سببی ضروری یا غیر ضروری می باشد. هر سبب غیر ضروری یا ضد طبیعت (طبیعت انسان) است و یا ضدیتی با آن ندارد. اسباب ضروری، شش تا هستند (به آنها سته ضروریه هم می گویند).
اول: هوای محیط اطراف
دوم: خوردنی ها و آشامیدنی ها
سوم: ورزش و استراحت بدنی
چهارم: حرکت و آرامش روحی
پنجم: خواب و بیداری
ششم: استفراغ و احتباس
بخش چهارم از اجزاء بخش نظری طب (نشانه ها)
نشانه ممکن است حاکی از بیماری های گذشته، وضعیت فعلی بیماری و یا وضعیت آینده بیمار باشد.
برخی از نشانه ها دلالت بر وضعیت مزاجها داشته و بعضی حاکی از ترکیب مزاجها می باشند.
نشانه های مزاجها ده گونه می باشند:
۱) لمس: لمس افراد دارای مزاج معتدل ، معتدل است و در مورد افراد دارای مزاجهای غیر معتدل، لمس به سمتی می گراید که مزاج بدان سو منحرف شده است.
۲) گوشت، چربی و پیه: فزونی آنها حاکی از رطوبت مزاج و کمی مقدار آنها ناشی از خشکی مزاج است.
۳) مو: زیادی، زبری، مجعد بودن و سیاهی آن ناشی از حرارت و خشکی مزاج و عکس صفات مذکور حاکی از سردی و رطوبت مزاج می باشد.
۴) رنگ بدن: سفیدی رنگ دال بر سردی مزاج و چیرگی بلغم است. سرخی رنگ بدن حاکی از گرمی مزاج و غلبه خون بوده و ترکیب آن دو (سرخ و سفید) نشانه اعتدال مزاج است. تیرگی رنگ پوست (سبزه بودن) دال بر گرمی مزاج، زردی پوست نشانه گرمی مزاج و غلبه صفرا و یا کم خونی (مانند آنچه که در افراد تازه بهبود یافته مشاهده می گردد) می باشد. تیرگی پوست حاکی از سردی بیش از حد مزاج و غلبه سوداست.
۵) ساختار کلی اندامها: به عنوان مثال فراخی سینه، درشتی رگها و مشخص بودن آنها حاکی از گرمی مزاج و عکس این صفات حاکی از سردی آن است.
۶) نحوه پاسخ به محرکها: سرعت پاسخ به هر یک از موارد چهارگانه (گرما، سرما، رطوبت و خشکی) دال بر غلبه مزاج مربوطه است.
۷) عملکردهای طبیعی: کامل بودن این عملکرد ها حاکی از اعتدال مزاج و نقص آنها حاکی از سردی مزاج می باشد. از بین رفتن یا اختلال آنها نشانه گرمی مزاج، سرعت آنها نشانه گرمی مزاج و کندی آنها ناشی از سردی مزاج است.
۸) خواب و بیداری: خواب زیاد ناشی از رطوبت و سردی مزاج و بیداری بیش از حد نشانه گرمی و خشکی مزاج می باشد. بدیهی است که اعتدال در خواب و بیداری، حاکی از اعتدال مزاج است.
۹) فضولات بدن: فضولات پر رنگ و دارای بوی تند، حاکی از گرمی و عکس آن نشانه سردی مزاج است.
۱۰) واکنش های روانی: قوت، سرعت و زیادی آنها نشانه گرمی مزاج، کندی آنها حاکی از سردی مزاج، ثبوت و پردامنگی آنها حاکی از خشکی مزاج و عدم ثبات و زوال سریع آنها نشانگر رطوبت مزاج می باشد.
نبض، ادرار و مدفوع در شمار نشانه های حاکی از وضعیت کلی بدن هستند.
نبض نوعی حرکت حاصل از انقباض و اتساع سرخرگها است که به منظور رساندن هوای تازه به روح و خارج کردن فضولات بدن(مواد زاید موجود در خون) صورت می گیرد:
علامات مربوط به نبض ده گونه اند:
۱)مقدار آن: که خود نه نوع می باشد.
۲)کیفیت زنِش: که قوی، ضعیف یا متوسط است.
۳) سرعت حرکت: که تند، کند و یا متوسط است.
۴) سختی: که سخت، نرم و یا متوسط است.
۵) فاصله بین نبض ها : که همگن ، ناهمگن و یا متوسط است.
۶) دمای محل لمس نبض: که گرم، سرد و یا متوسط است.
۷) پری نبض، که پر، تهی و یا متوسط است.
۸) همسانی نبض: که ممکن است همسان یا ناهمسان باشد.
۹) نظم نبض: که ممکن است همسان منظم و یا غیر منظم باشد و همانگونه که ملاحظه می گردد ، می توان این نشانه ها را زیر مجموعه ای از نشانه قبلی دانست و بدین ترتیب انواع نشانه های نبض به نه عدد محدود می گردد.
۱۰) آهنگ نبض: که در این مورد باید گفت نبض یا خوب و نیک آهنگ است و یا آنکه بد و یا ناهماهنگ است.
نشانه های ادرار هفت گونه می باشند:
۱)رنگ ادرار
۲)قوام ادرار
۳)شفافیت و کدورت ادرار
۴)بوی ادرار
۵)کف روی ادرار
۶)رسوب
۷)میزان ادرار
در مورد نشانه های مدفوع باید گفت که مدفوع طبیعی، آتشی کمرنگ بوده و شدت رنگ آن حاکی از افزایش حرارت و غلبه صفرا می باشد. حال آنکه کاهش شدت رنگ نشانه گوارش ناقص و نیز سردی مزاج است. مدفوع سفیدرنگ حاکی از غلبه بلغم، یا وجود گرفتگی در مجرای صفراوی می باشد و پیش آگهی قولنج و یرقان است. مدفوع چسبناک و چرک آلود، نشان دهنده گشوده شدن دمل در دستگاه گوارش بوده، و در بسیاری از موارد مدفوع افراد کم تحرک که ورزش نمی کنند ، چرک آلود می باشد.
گردآورنده : سید احمد امامی- بهجت جوادی