در لحظاتی که زندگی خویش را مرور میکنیم، معمولا به خودمان، به ویژه به تواناییهای جسمی یا ذهنیمان فکر میکنیم. در برخی موارد شخصیت ما تنها بر یک کیفیت استوار است: «من یک دانشجو هستم»، «من یک مهندس هستم». چیزی که برای ما ثبات به همراه دارد حقیقتی قابل اطمینان است که در این دگرگونی سریع و نامظنم جهان از آن آگاهی داریم. حال چه اتفاقی میافتد اگر دانشجو بیناییاش را از دست بدهد یا دستهای مهندس به دلیل ورم مفاصل ناتوان گردد؟ یا هر یک از ایندو و به بیماری سخت دچار شوند و به بیمارستان چنان گسارش باید که بر که بر کارشان اثرگذارد؟ شخصی به طور ناگهانی با بیماری مواجه میگردد نه تنها فقدان کنترل برای او ناتوانی جسمی بهبار میآورد، بلکه مرگ هویت و منزلت کاری او نیز فرا میرسد. چه اتفاقی میافتد هنگامی که بدنمان بیمار میشود و از اینرو دیگر میلی به خواستههایمان یا حتی انجام حرکات ساده نداریم؛ علمی که خود باعث تشدید درد روانی در ما میگردد؟ فقدان خود را بهصورت پیامدهای هیجانی و روانشناختی متجلی میسازد.
همگی دیر یا زود خواهیم مرد. هنگامی که با مرگ مواجه میشویم، راههای بسیاری برای مواجه با آن داریم. میتوانیم بهترین استفاده را از زمان باقیمانده ببریم یا اینکه چه زاری و افسوس خوردن آن را از دست بدهیم. اگر بتوانیم هر حسی را بهطور طبیعی حفظ کنیم یا باورهای دینی خود را از دست ندهیم، قطعا به انتخابی روشن دست زدهایم. با این وجود ترس میتواند بر منطق یا عقیده ما غلب آید. ترس میتواند ما را از باثباتترین عقایدمان دور نماید. بنابراین در برخورد با بیماری و مشکلات خاص یا فقدان ترس نقشی کلیدی ایفا میکند.
توزیع جهانی بیماریها به تدریج در حال تغییر است. این تغییر از دهه ۹۰ میلادی آغاز شده و هم اکنون در حال شتاب گرفتن است. جهت اصلی این تغییر تبدیل عوامل اصلی مرگومیر از بیماریهای واگیردار عفونی و سو تغذیه به بیماریهای غیر واگیر نظیر افسردگی و بیماریهای قلبی است.
انتظار این است که در ظرف ۲۰ سال آینده بیماریهای غیر واگیردار در کشورهای رو به توسعه عامل ۷ مرگ از هر ۱۰ مرگ باشد.
در کشور ما نیز چنین انتظاری بدیعی است. به تدریج در سطح جامعه این احساس تبدیل به یگ اعتقاد میگردد که همراه با ناپدید شدن بیماریهای خطرناک و کاهش انواع بیماریهای عفونی شناخته شد، بیماریهای قلبی، اختلالات روانی و رفتاری در حال افزایش است. دلیل این امر البته افزایش سطح خدمات بهداشتی درمانی در سطح کشور است.
سهم عمدهای از افزایش بار بیماریهای غیر واگیر و افزایش اختلالات روانی به عهده دارد. یافتههای مطالعات سازمان بهداشت جهانی حاکی است که از تلفات ۵ میلیون نفر ناشی از صدمات در سال ۱۹۹۰ «بالغن جوان» بیشترین سهم را داشته و پس از حوادث رانندگی خودکشی و — علت این مرگها بوده است. در همین سال، در میان زنان پانزده تا چهلوچهار ساله به عنوان مهمترین علت مرگ تنها سل جلوتر از خودکشی قرار دارد و فقط در چین ۱۸۰،۰۰۰ زن خود را کشتهاند.
تعریف خودکشی
خودکشی از دو لغت دارای ریشه لاتین Sui به معنی «خود» و Caedere به معنی «کشتن» مشتق شده است و در حال حاضر نه به صورت «خودکشتن» که بهصورت خودکشی استعمال میشود. اولین با این اصطلاح در سال ۱۷۳۷ توسط دفونن فرانسوی بهکار گرفته شد.
بر اساس تعریف مورد توافق جهانی خودکشی تنها راه و آخرین راه از بین بردن خودآگاهی فرد در مورد خود است.
اصطلاح خودکشی تنها زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که اولا شخص آگاهانه اقدام کرده باشد و ثانیا منجر به از دست رفتن خود گردد. اما در صورتی که فردی اقدام به خودکشی نموده اما نتیجه مرگباری نداشته باشد به آن «اقدام به خودکشی» یا «شبه خودکشی» (ParaSuicide) میگوید.
در شبه خودکشی انگیزه اصلی معمولا مرگ نیست بلکه فرد برای انتقامجویی، قدرتنمایی، اعمال فشار یا جلب توجه به این کار میپردازد، ولی ممکن است منجر به مرگ هم شود.
علل خودکشی
الف- عوامل اجتماعی
مشکل تنها زندگی کردن، فقدان حمایت خانوادگی و وجود عوامل فشار (مانند طلاق، بیکاری –، از دست دادن نزدیکان، شکست در تصحیل و زندگی، سو استفاده جنسی، از دست دادن آبرو و حیثیت و …)
ب- عامل روانشناختی و پزشکی
افکار و احساس پوچی، نومیدی، احساس گناه، افسردگی، اعتیاد، احساس شکست، بحرانهای حاد عاطفی، بیماریهای شدید روانی بیماریهای جسمی مانند سرطان، ایدز و هپاتیت و …
گروههای در معرض خودکشی
افراد زیر بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارند کسانی که:
– افسردهاند و افکار نومید کننده دارند.
– سابقه اقدام به خودکشی دارند.
– سابقه اقدام به خودکشی در یکی از اعضای خانواده آنها وجود دارد.
– والدین آنها طلاق گرفته و یا از هم جدا شدهاند.
– در خانواده آنها درگیری و اختلافات خانوادگی وجود دارد.
– مشکلات قانونی در امور مربوط به خود دارند.
– در زندگی و یا تحصیل شکست خوردهاند.
– مورد سو استفاده عاطفی و یا جنسی قرار گرفتهاند.
– از بیماری جسمی مزمن و طولانی رنج میبرند.
– اعتیاد به مواد مخدر دارند.
– شکایت از سیر شدن از زندگی خود داشته و از خودکشی صحبت میکنند.
– اتفاقات ناگواری برای آنها رخ داده باشد.