پنج شنبه , ۹ فروردین ۱۴۰۳

تغییر حالت روز و شب

افسردگی زنان بعد از طلاق
افسردگی زنان بعد از طلاق

درمان افسردگی زنان بعد از طلاق

افسردگی زنان بعد از طلاق مقوله ای فراگیر شده است. جدایی دردناک است و این یک حقیقت تلخ است. مگر این که شخص از نظر احساسی بسیار سرد و غیرصمیمی باشد. از دست دادن عزیز همواره یکی از بدترین تجربه‌هاست. شخص دوست دارد در چنین شرایطی به گوشه‌ای برود و با خودش تنها باشد و تمام اینها پس از گریه کردن است. شاید گریه کردن ساده‌ترین کاری باشد که در چنین مواقعی می‌توان انجام داد.

اما فرد نیاز به زمان دارد. زمانی برای سپری کردن و غلبه بر سختی و التیام نسبی زخم‌ها.

  • کارشناسان این زمان را زمان سوگواری می‌نامند.
  • چنانچه شما نیز عزیزی را از دست داده‌اید و یا پس از مدتی که در زندگی مشترک بوده‌اید از همسرتان جدا شده‌اید،
  • نیاز به این زمان سوگواری دارید
  • . پس نخواهید آن را انکار کنید.

اما بهترین راه برای بهتر سپری کردن این دوران چیست؟

  • واقعیت این است که پاسخ این پرسش بستگی دارد به این که شما چه نوع شخصیتی دارید.
  • برخی افراد خود را در کارشان غرق می‌کنند، برخی دیگر در خانه می‌مانند و غصه می‌خورند.
  • برخی دیگر نیز به افراط و تفریط در کارها می‌پردازند.
  • بهترین راه علاج آن چیزی است که به جایگزین‌درمانی معروف است.
  • به این معنی که فقدان یا کمبود عشق و محبت را با فعالیت یا کار دوست‌داشتنی دیگر جایگزین کنید.
  • برای مثال، با تغذیه مناسب و رفتن به سالن‌های ورزشی و انجام فعالیت‌های ورزشی به جسم و بدن خود محبت کنید.

اما برای بهبود افسردگی زنان بعد از طلاق اینگونه آغاز کنید:

با بخشش شروع کنید

جدایی و طلاق بسیار دردناک است و شاید زخم‌های زیادی از آن بر روح و روان طرفین مانده باشد، اما بدانید قطعا شما نیز گفتار و کردار زیبا و دوست‌داشتنی در این باره نداشته‌اید. هر دو از هم رنجیده‌خاطر هستید ، اما مرور اتفاقات تلخ فقط حال تان را بدتر می‌کند. پس سعی کنید با وجود مخالفت با برخی رفتارها بتوانید از آن ها بگذرید و خود را به دست پروردگار بسپارید. البته این کار ساده نیست، اما بهترین مجرا برای خروج و تخلیه ناراحتی و خشم به شمار می‌رود.

ورزش یعنی افسردگی زنان بعد از طلاق

تیلور، یکی از استادان دانشگاه استانفورد معتقد است ورزش یکی از شیوه‌های موثر برای افسردگی زنان بعد از طلاق است. تاثیرات مثبت ورزش بر بدن همواره مورد توجه قرار می‌گیرد اما تحقیقات مشخص کرده است افرادی که ورزش می‌کنند با تقویت حافظه و روحیه احساس رضایت بیشتری از زندگی می‌کنند. ورزش با کاهش استرس و افزایش احساس شادابی موجب احساس بهتر و رضایت بیشتر در افراد صرف‌نظر از وضعیت زندگی و مشکلات می‌شود.

متخصصان معتقدند ورزش مانند داروی ضدافسردگی عمل می‌کند و چنانچه روزانه ۳۰‌‌دقیقه سریع راه بروند یا به طور منظم ورزش کنند ، پس از ۱۰ روز تاثیر آن را در بهبود وضعیت روحی و شادابی خود خواهند دید. از طرف دیگر، چنانچه ورزش به مدت طولانی در فعالیت‌های ثابت روزانه گنجانده شود ، موجب عملکرد بهتر مغز شده و مواد شیمیایی مسوول داشتن احساس بهتر و رضایت وارد خون می‌شود.

روابط دوستانه را گسترش دهید

  • به جای انزوا و دوری از جمع روابط دوستانه را گسترش دهید.
  • به یاد داشته باشید دوستی‌ها شادی‌ها را مضاعف و غم‌ها را تقسیم می‌کند.
  • در روابط دوستانه مهر ورزیدن وجود دارد و همین امر برای تان بسیار مفید خواهد بود.
  • حتی اگر در یک لحظه جز خودتان کس دیگری برای مهر ورزیدن وجود نداشت یا امکان مهرورزی را به شما نمی‌داد.
  • بدانید افرادی که نمی‌توانند خودشان را دوست داشته باشند، هرگز قادر به محبت کردن به دیگران نیز نیستند.
  • پس از خودتان شروع کنید.
  • اما سعی کنید رفت و آمد با افراد گوناگون را نیز تجربه کنید.
  • به این ترتیب حتی می‌بینید که افراد خصوصیت‌ها و نقاط مثبت و منفی زیادی دارند و از این رو بخشیدن خود و دیگران نیز برای تان ساده‌تر می‌شود.
  • به یاد داشته باشید دوستی‌ها شادی‌ها را مضاعف و غم‌ها را تقسیم می‌کند.

برای افسردگی زنان بعد از طلاق به خودتان بیندیشید

  • با خواندن یک اثر یا مطلب آموزشی – ادبی یا علمی- فکر خود را دوست بدارید و به پرورش آن کمک کنید.
  • با آرامش و پاک کردن فکر خود از مسائل نا خوشایند یا نشستن کنار رودخانه یا دریا به روح خود عشق بورزید و به شادابی آن کمک کنید.

احتمالا منظور اصلی و جان مطلب را گرفتید.
– انتخاب فعالیت‌های انرژی‌زا و خشنودکننده می‌تواند موجب رضایت شما از خود به عنوان یک انسان مستقل شود و موجب شود تا بتوانید بهتر بر شرایط موجود غلبه کرده و آن را بپذیرید. می گویند در پس هر تاریکی روزنه‌ای برای نفوذ روشنایی است. فقط باید با پیدا‌کردن آن روزنه به قلبتان به روشنایی آن کمک کنید.

به این ترتیب در حدود ۲ سال دیگر می‌توانید به حالا فکر کنید و از این که بهترین کمک را به خود کردید، احساس رضایت کنید و از اتفاقاتی که برایتان افتاده خوشحال شوید یا می‌توانید وقت خود را صرفا با غصه خوردن سپری کنید. البته با انتخاب راه دوم وقتی در آینده به این لحظات می‌اندیشید جز تاسف و نارضایتی چیزی عایدتان نخواهد شد.

حالا کدام راه را انتخاب می‌کنید؟!

ویلیام شکسپیر می‌گوید:

افرادی که حوصله ندارند چقدر ناتوان هستند. آنچه آسیب دیده بتدریج بهبود می‌یابد، پس با خود مهربان باشید و بدانید غم‌ها به آرامش می‌رسند. پس انتخاب کنید که رضایت و شادی می‌خواهید و به گذشته فکر نمی‌کنید. حالا فقط امکان حرکت به آینده است. به خود فرصت بدهید با رعایت موارد فوق تجربه‌های تلخ را با افکار خوش پشت سر بگذارید و خودت روند درمان افسردگی زنان بعد از طلاق را شروع کن.

درباره ی شرکت تحقیقاتی پارسی طب

شرکت تحقیقات پزشکی پارسی طب
شرکت تحقیقاتی پارسی طب از سال ۱۳۹۱ با هدف تولید و فرآوری داروهای گیاهی و طبیعی فعالیت خود را آغاز نموده است. از مهمترین اهداف این شرکت، تشخیص صحیح بیماری ها و حفاظت از مردم در برابر انواع مختلف بیماری های رایج با استفاده از سیستم مشاوره پزشکی و داروهای گیاهی تولیدی این شرکت می باشد و ضمن پذیرش مسئولیت های اجتماعی خود در چارچوب مدیریتی متکی بر اخلاق، در پی ایجاد الگویی با هدف تولید و عرضه محصولاتی گیاهی در راستای ارتقای سلامت جامعه می باشد.

همچنین ببینید

تقویم حجامت 1402

تقویم حجامت ۱۴۰۲

تقویم حجامت ۱۴۰۲ محتوای مقاله (با استفاده از این لیست به موضوع مورد نظر دسترسی …

۷۹ دیدگاه

  1. سلام ،۱ماه همسرم منو گذاشته رفته ،ماخیلی باهم دعوا میکردیم ولی از خیلی کارها مثل هم بودیم دعوا هم میکردیم دوباره سریع اشتی میکردیم ،من خیلی وابسته عاطفیو جسمی بودم بهش،نبودخونه نمیتونستم غذابخورم یا بخوابم حتما باید وجودشو حس میکردم، ،سر یه دعوایی که ۱ماه پیش کردم گفت میرم برای همیشه بر نمیگردم پدرونادرمم فوت کردن ۴تاخواهرو یه برادر دارم همشون سر خونه وزندگیشونن اما خیلی تنهام ،حتی یه موقعی دوست دارم خودمو بکشم ،نمیدونم چکار کنم از همه کسو همه جا خستم از زندگی زده شدم ،بد موقعی گذاشتو رفت ،از لحاط روحی داغونم فقط ،شبوروزم شده گریه

  2. من و همسرم ۸ ماهه عقدکردیم. ایشون همیشه پنهانکاری میکنه ودروغ میگه. من آدم سیگاری اصلا نمیخواستم اما ایشون ازاول سیگاری یوده و به من نگفته بود. حالامن تصمیم به جدایی گرفتم.به نظر شما این مشکل قابل حل هست؟

  3. دلم خیلی براش تنگ شده . منم جدا شدم اسفندماه ۹۷٫ تو این طلاق جفتمون مقصر بودیم. هشت سال زندگی کردیم که خیلی خوب بود همه حسرت زندگی مارو میخوردن . من تو زندگیم کم نمیگذاشتم و اخر سر احساس کردم داره ازم سو استفاده میشه . چون من هم کار مکیردم و هم اجاره خونمو میگرفتم چون دیگه خرجی نمیداد .. سر بحث الکی کار به جدایی کشید و اون زودتر از من اقدام کرد. خوشی زد زیر دلش . منم باهاش پیش رفتم حتی مهرمو نگرفتم.
    الان اون خوشحاله چون چیزی رو از دست نداده داره زندگی میکنه.
    و من با خاطراتم دارم اذیت میشم. جالبه منو مقصر میدونه و اینکه من باید سکوت میکردم و میگذاشتم که همونجور که اون میخواد پیش بره .
    اذیت میشم هر روز . احساس میکنم باید یه جایی برم یا مثل دیوونه ها به ذهنم میرسه که برم خاک بریزم تو سرم . جلوی همه . حالم خوب نیست چون ازم سو استفاده شده . هرروز گریه میکنم خوب نیستم اصلا.
    چجوری میتونید کمکم کنید.

  4. سلام من دوسه روزه طلاق گرفتم ازخانمم امادارم دیوانه میشم عکساشومیبینم اشکام همینجوری میادحال وروزم اصلاخوب نیست چون واقعادوستش داشتم ودارم اماچوک توزندگی ازدست من ناراضی بودوتموم مشکلات رومسببش من میدونست خواستم ازدستم راحت بشه ازش جدابشم تادیگه منونبینه وعذاب بکشه اماالان دارم دیوانه میشم نه خواب دارم نه غذالطفالطفاراهنماییم کنید.بی زحمت اگرمیشه توجیمیلم برام جوابشوبفرستیدممنونم

    پاسخ

  5. سال ۸۷ بود که اولین بار در دانشگاه دیدمش.. از همون اول طوری رفتار میکرد که عاشقم شده و واقعا عاشقم بود برای بدست آوردنم با همه جنگید. منم جنگیدم. با خانواده هامون جنگیدیم تا سال ۹۳ ازدواج کردیم. از بعد از ازدواج در پی دخالت های خانوادش و بی پولی همسرم، من عصبی شدم و پرخاش میکردم. یکی دوبار حرف جدایی زدم ولی همسرم همش مخالفت می کرد. کارمون به جایی رسیده بود که در عین عاشق بود همدیگرو کتک میزدیم.خانواه همسرم فهمیدن و شدن کاسه داغ تر آش و همسرمو تحریک کردن که منو طلاق بده.
    سال ۹۴ جدا شدیم توافقی. ولی بازم نتونستیم دور باشیم. به دور از چشم همه با هم در ارتباط بودیم. بیرون میرفتیم سفر میرفتیم. ما عاشق هم بودیم. ما فقط شرایط زندگی کنار همو نداشتیم.
    با هم در ارتباط بودیم تا این سفر آخر که بعد ازینکه برگشتیم همسرم پیام داد که دیگه منو نمیخواد و هیچ حسی بهم نداره.
    نمیدونم چیکار کنم. خیلی کلافه ام. من خیلی دوسش دارم. نمیدونم یهو چی شد.

  6. ۱۲۳- پر واضح است که احاطه و اقتدار زن بر مرد بسیار عمیق تر است زیرا ولایت زن بر دل و اراده مرد است. پس اگر زن بخواهد بر حق و دین خدا عمل کند محال است مرد تن در ندهد. و این بدان معناست که علت العلل تباهی زناشوئی، زن است نه مرد. زیرا ضعیفه بودن زن یک امر بیرونی و سطحی است. زن اگر بخواهد زندگیش را اصلاح کند می تواند. از اینجاست که به قول رسول اکرم (ص) اکثر زنان دوزخی هستند زیرا از این اقتدار الهی خود عمداً و آگاهانه سوء استفاده می کنند. به همین دلیل بسیار بندرت زن مطلقه سعادتمند می شود زیرا باعث اصلی اکثر طلاقها زن است. اینست که آخرالزمان جهنم تباهی زن شده است.

    ۱۲۴- زن باید بداند شوهری که بنده و مرید اوست در خفا مرید شیطان است و این زندگی در سراشببی فروپاشی قرار دارد. پس وای بر زنی که شوهر ایده آلش را مردی مرید و بنده خود و بی اراده بداند. او بدترین شوهر دنیا را برگزیده است و این ارضای نفسانیش از بندگی شوهرش به یکسال نمی پاید که بر سرش می شکند و تازه می فهمد که کل بار دنیای زندگی را بر دوش کشیده و مردش جز بولهوسی کاری نمی کند. و این بزرگترین فاجعه عصر ما در انتخاب شوهر است که مظهر کمال حماقت زن مدرن است.

    استاد علی اکبر خانجانی

    کتاب فریادِ زن

  7. سلام من ۴ماهه کارمون طلاق کشیده شوهرمو با زن داداشم یجا گرفتن من خیلی سختیا کشیدم شوهرم مرزبان بود دوماه میموند سره کوه منتظرش میموندم اومدنیم دخالتای خانوادشو بداخلاقیای خودش نمیذاشت زندگی کنم خیلی دوسش داشتم درحالیکه منو خانواده اونا زمین تا اسمان فرق داشت من بدختر بودم اما اونا ۹تا فرزند بودن الانم احساس بدبختی میکنم میگم دنیا اخرشه خودمو بدبخت کردم

  8. سلام خسته نباشین من سه ساله ازدواج کرده بودم این ازدواج سنتی اتفاق افتاد و اصلا همدیگرو نمیشناختیم من واقعا تو زندگیم سنگ تموم گذاشتم به خونه خرج نمیکرد همیشه میگفت پول ندارم ملدرش یکدم دخالت میکرد تااینکه ۹ روز پیش کتکم زد و از خونه بیرونم کرد خیلی روحیم خرابه دارم دیوونه میشم اصلا نه پیگیرم شده نه زنگی نه پیامی نمیدونم چطور این وابستگی رو از بین ببرم از لحاظ احساسی هم بهم نمیرسید ولی نمیدونم چرا وابستش شدم دارم دیوونه میشم توروخدا کمکم کنین??

  9. سلام دوستان خوبم . من ۹ سال با همسرم زندگی کردم و نهایتا بهم خیانت کرد و با همون زنی که باهاش رابطه داشت ازدواج کرد . بعد از طلاق سعی کردم تعادلم رو حفظ کنم شروع به درس خواندن کردم الان هم دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی هستم . هیچوقت گذشته رو نمیشه فراموش کرد . گذشته بخشی از زندگی ماست . فقط باید مواظب عزت نفس خودمون باشیم و خودمون رو با کارهای مفید سرگرم کنیم وگرنه از قبل هم اوضاع بدتر میشه . طلاق رو به عنوان یه فرصت ببینید و از اون برای پیشرفتهای خودتون استفاده کنید . به حرفها و زخم زبونهای دیگران گوش نکنید و به جلو پیش برید . من وقتی طلاق داده شدم یک ریال هم نداشتم و مهریه بالا هم نداشتم که بتونه کمکم کنه از نظر مالی ولی خدا رو شکر الان وضع مالیم بد نیست و الان دارم ذهنمو سروسامان میدم و برای دکترا آماده میشم . به جای غصه خوردن باید یاعلی گفت و از نو شروع کرد . ناامید نباشید . کسانی که قصد آزار و اذیت دیگران رو دارن نهایتا به خودشون هم آسیب میرسونن . به امید موفقیت همه زنان مهربون و فداکار .

  10. این ببماری متاسفانه درمان قطعی نداره

  11. همسر من هم پارانویید است چند سال اول دخالت های خانوادش و دو سه سال اخیر هم بیماریش زندگیم رو جهنم کرده یک روز خوش باهاش نداشتم ولی از جدایی هم میترسم کارم شBده گریه

  12. فقط دلم برای خودم میسوزه ک چرا تواین سال بایدمطلقه شم تواوج جوونیم واردخانواده ای شدم ک ازهرنظر زمین تاآسمون باهم فرق داشتیم ومنم این دوسال به بدترین نحوشکنجه شدم تواوج جوونیم زندگیم جهنم شده بودو چیزی نمیگفتم بخاطرآبروم ولی هرروز قهرودعواک همیشه هم من بایدمیبخشیدمو پاپیش میذاشتم ازبس بدبخت بودم فقط دلم محبتی میخواست ک مثل خودم خالصانه باشه اماهیچ محبتی به من نکرده آرزوی یه نوازش ازروعشق ن ازروهوسو به دلم گذاشت.تاجایی ک شبوروزم گریس اماواسه اوناهیچی فرق نکرده بااین ک ازخانواده بزرگوباشخصیتی هستیم و طلاق خیلی برامون آبروریزیه ولی دیگه پدروبرادرم گفتن هرتصمیمی بگیری ماپشتیم دیگه دلم سردشده ازمردی ک ازخودش هیچ اراده ای نداره وگوش به فرمان مادرشه.فقط خودمونمیدونم میتونم بااین دردکناربیام یان مطمئنم کارم به جنون کشیده میشه ازشدت ناراحتی.

  13. سلام فروردین ماه از همسرم جدا شدم سه سال اول ازدواج به واسطه دخالت های خانواده ایشون ونادیده گرفته شدنم مشکل داشتیم و یک سال و نیم بعد با بد اخلاقی کتک و بی اعتنایی همسرم و اینکه مدارکی از همکار نیمه مطلقه ایشون پیدا کردم و شک کردم مورد خیانت قرار گرفتم و الان متوجه شدم همسرم با اون خانوم که وارد زندگی زناشویی من شده بود ازدواج کرده احساس خیلی بدی دارم سرنوشت و آینده من رو بازیچه خواسته های خودشون کردند.

  14. تنهاترین تنها

    من هنوز طلاق نگرفتم اما بعد از دوسال ازدواج سر یه اتفاق متوجه شدم شوهرم بیماری روحی داشته که مخفی کردن خونوادش و طی این مدت دوسال بدترین نوع رفتارو داشتن بامن اما شوهر واقعا ادم خوبیه و شدیدا همدیگر رو دوست داریم…دو ماهه ندیدمش و نابود شدم از غم نبودن و ندیدن و تنهایی با اینکه اگر بهم میگفتن میموندم کنارش ولی چون خانوادش بهم تهمت زدن نمیتونم طاقت بیارم و برگردم…دعام کنید و دعاتون میکنم که هرچی خیره برای هممون پیش بیاد

    • محمد حقیقی

      شما هم دردت با من مشترک، منم خانم مشکل اعصاب داشت، نمیتونست خودشو کنترل کنه، خیلی هم دروغ میگویند، شش ماه بیشتر با هم زندگی نکردیم، الان دارم دیونه میشم آخر دوست داشتم اما هر کاری کردم درست نشد آخر من درخواست طلاق دادم

  15. یادم رفت این نکته رو بگم ایشون بیماری پارانوئید داره و به همه چیزو همه کس شک داره میگه نمیتونه به من اعتماد کنه که قبلا موردی نداشتم

  16. سلام… من ۳۱ سالمه وقتی ۲۵ سالم بود با یه دکتر داروساز ازدواج کردم… اوایل زندگی آرومی داشتیم اما با دخالت های بیجای خانوادش زندگی کم کم برامون تبدیل به کابوس شد… بعد از سه سال زندگی توافقی جدا شدیم و متوجه شدم که خیلی سریع زندگیشو با یه خانم دکتر شروع کرده ولی به صورت ازدواج سفید… گذشت… تا امسال با آقایی که ۴ سال پیش جدا شده بود از همسرش عقد کردم سه ماه بعد از عقد متوجه شدم بیماری لاعلاجی به نام آلوپسی یونیورسال داره و از من پنهان کرده دیر یا زود تمام موهای بدن سر و صورتش میریزه و سیستم ایمنی بدنش اینقدر ضعیفه که مستعد هر گونه بیماریه که به زن یا بچه انتقال بده… هشت ماه ازین جریان گذشته و حتی حاضر نیست قبول کنه که عدم صداقتش منو نابود کرده و طلاقم نمیده… لطفا دعام کنید زودتر جدا شم… وحشت کل وجودمو گرفته

    • سلام عزیزم سعی کن .ازدواج دومت عاقلانه باشه چون به اندازه کافی سحتی کشیدی .جدا شی بهتره .منم طعم طلاق رو چشیدم

  17. من عقدم و میخوام طلاق بگیرم باهم تفاهم نداریم ولی بخاطر زورگویی شوهرم من دیگه دختر نیستم چون دیگه اینده ای ندارم مهریه ام میخوام توانایی پرداخت اونم نداره.با دورانه بعد طلاق چیکار کنم معلومه خیلی سخته!!!

  18. منم به اصرار شوهرم تو مراحل طلاقم، ۲۸ سالمه و یه پسر ۴ ساله دارم خیلی دلم برای پسرم میسوزه، شوهرم به هیچ صراطی مستقیم نیست و میگه فقط طلاق. سعی میکنم خودمو سرپا نگه دارم تا حداقل برای بچه م تکیه گاه باشم، ولی بیشتر از همه نگاهها و حرفای مردم روم تاثیر میزاره، همه فکر میکنن یه زن مطلقه مجرمه، یا ناسازگاره، ولی فقط خدا میدونه من چقد تلاش کردم زندگیم پابرجا بمونه، این وسط شوهرم هم از ترس طلاق من سواستفاده میکرد و مرتب حرف طلاق رو پیش میکشید، به خاطریکه به اینجا نرسم خیلی زجر کشیدم و تحمل کردم، ولی آخرش رسیدم به همین نقطه، دیگه شوهرم میدونه آخرین ضربه ای که میتونه بهم بزنه همین طلاقه ، چون قبل این هر کاری کرد من فقط تحمل کردم بارها. من و بچه مونو از خونه انداخت بیرون و من برگشتم. دیگه گذشته ، نمیدونم قراره تو این دنیا تقاص کارشو بده یا نه، ولی الآن فقط از طلاق میترسم، از شرایطم بعد طلاق، از ۲۰ سال دیگه. از آینده ی پسرم. همه ی آرزوهام واسه خودمو بچه م بر باد رفت. فقط خداروشکر میکنم که بچه م سالمه، خودم سر کار میرم و میتونم از پس هزینه هامون بر بیام، ولی بازم خودمو شکست خورده میبینم. هنوزم در عین ناامیدی آرزو دارم شوهرم بیاد و یه خونه بگیره تا بتونیم بربم توش زندگی کنیم، ولی میدونم محاله، اون برای بار دهم خونمون رو تخلیه کرده و قرارداد رو فسخ کرده، ولی این دفعه دیگه مصممه که طلاق بده، میگه اقساطی مهریه و تمام حق و حقوقتم میدم. نمیدونم همه چیو رها کنم و مث اون برم دنبال خوشگذرونی، یا بشینم و همه چیمو بزارم به پای بچه م . اگه بچه م سربلند بشه، منم سربلندم. ولی خودمم گناه دارم، اینقدر زجر کشیدم و جوونیمو از دست دادم که به طلاق نرسم، آخرش هم کاری که میخواست بشه شد. حالا دیگه خسته م، میترسم تلاشام واسه بچه م هم جواب نده، اونوقت همین باقیمانده عمرم هم از دست دادم. از طرفی دلمم راضی نمیشه خودمو راحت کنم و بچه مو بدم دست باباش.

  19. سلام دوستان.من فقط۲۳سالمه ددارم طلاق میگیرم.حاضرم همه داشته هاموبدم که فقط یه لحظه برگردم به اون روزی که جلوی والدینم ایستادمو گفتم فقط این میتونه منوخوشبخت کنه.الان مثل میت متحرک زندگی میکنم شب ها چندبارازخواب بیدارمیشم.روزها کارم شده خیره شدن به سقف اتاق.من فقط به خاطر نیازعاطفی ازدواج کردم ولی متاسفانه احساساتم سرکوب شد.آیه زن تامجبورنشه طلاق نمیگیره.یه زن اومده زندگی درست کنه

    • وای پگاه جون زندگی شما عین زندگی منه ،من تحصیلاتم لیسانسه اون زیر دیپلم،بی پولم هست،همه مخالف این ازدواج بودن اما با بدبختی راضیشون کردم ،۲۳ سالمه، انقد پشیمونم که اندازه نداره،هنوز ۱ سال نشده با دخترا تو تلگرام چت میکنه، متنفرم از آدمایی که میگن دخترا پر توقعن،کو توقع،مگه من از شوهرم چی خواستم

  20. فقط کسی به من بگه چکار کنم یه روز عزیزش بودم ولی الان ترکم کرده وفقط طلاق میخواد.منم دارم دیوونه میشم چندین بار قصد خودکشی کردم .لطفا یکی راهنمایی کنه.

  21. عشق خارج داشت… از اولم که اومد خاستگاری داشت کاراشو انجام میداد. فکر میکردم میتونیم دوتایی باهم بریم و خوشبخت بشیم. بازی سرنوشت بود.درست شدن کارمون ۴ سال طول کشیدو کم کم از صرافتش افتادیم.تا اینکه یهو ویزا اومد و همه چی خراب شد… یه بار خیر سرمون سفر رفتیم که اونجا رو بسنجیم…اما از زهر مارم بدتر بود. بعدش بیخیال شد.منم همینطور. همه میکفتن بخاطر تو حیف شد و موند. ایندفعه خودم هولش دادم. خودکشی از ترس مرگ…میدونستم بالاخره ولم میکنه گفتم بزار باهاش برم شاید بشه. ولی نشد… افسردگی شدید گرفتم اونجا . تنهایی برگشتم و اون موند. الانم داره زندگیشو میکنه و میگه جام خوبه. از این میسوزم که خودم بردم به آرزوش رسوندمش.ولی نخواست ببینه که زنی هم هست که ارزشی داره تو زندگیش. حس خیلی بدی دارم.حس پس زده شدن. بچه ها اگر توان مهاجرت ندارین وارد زندگی یه عشق مهاجرت نشین. چون عاقبتتون میشه مثل من

  22. نترسید.طلاق نوعی از سوگواری هست.اجازه بدید تمام مراحل سوگواری طی بشه تا حالتون خوب بشه.انکار, احساس گناه, غم, خشم… همش طبیعیه.منم دارم میگذرونم.فقط یاد همه مون باشه همه چیز هستی سرجای خودش هست.شاید هرکدوم از ما و همسرمون در کنار هم در بدترین جای ممکن بودیم.نترسیم بچه ها

  23. عشق امروز هم هست گرچه مثل دیروز ناپیداست….

  24. خودم دارم جدا میشم ولی با طلاق مخالفم الان شده مد روز خانمها به طلاق افتخار میکنند یه سند دستشونه میدوند برای مهریه.همشون حرفهای تکراری دست بزن داره فحش میده دنبال زنها ی مردمه همشم الکی خودشون نمیدونند از زندگی چی میخواهند فقط میان زندگی دونفر دیگه نابود میکنند ومیروند ۸۰درصد آمار طلاق مربوط به زنهاست یعنی شماهمه خوبید مردها بد هستند واقعن برای این زنها متأسفم کمی واقع بین باشید

    • دیگران رو خبر ندارم اما شوهرم تو اوج وابستگی من بهش ترکم کرد و طلاق میخواد تازه هنوز عقدیم.و جالب اینحاس اون عاشق من بود ومن فقط بهش جواب مثبت دادم..

  25. زن مطلقه

    خیلی افسرده ام_شوهرم هم فریب درازدواج کرد_هم خیانت_هم دست بزن_هم ازخونه بیرونم کرد_ولی بعد از طلاق شدیدا افسرده شدم__خدایا خودت سزای ظالم رو بده

    • تینا رستگار

      دوستان عزیز، طلاق آخر دنیا نیست و با اینکه بسیار تلخ و دردناکه ولی می تونه تبدیل بشه به یک دوره شناخت عمیق از خودتون و بعد یک شروع آگاهانه. شما پیله کرم ابریشم رو در نظر بگیرین، اگه بتونه تنهایی و سختی پیله رو تحمل کنه بعدش تبدیل میشه به پروانه زیبا. و مجسم کنید که چقدر زندگیش متفاوت میشه. پیشنهاد می کنم کتاب ” رنجها هم حرفهایی برای گفتن دارند” اثر جیمز هالی رو مطالعه کنین

  26. پدر بی گناه

    ۶ روز پیش متوجه شدم همسرم با واتساپ با یه پسر ارتباط داره
    از اون روز رفته خونه پدرش
    من که در عین دوست داشتن ازش متنفرم و این باصطلاح مادر نکرده تو این ۶ روز از من نه!،از یکی از بستگان سراغ پسر ۸ سالش را بگیره.
    من به عنوان یک پدر تحمل دوری نصف روز بچه ام را ندارم.حالا شما هی دم از مادر بودن بزنید و بد پدرها را بگید.
    منم اگه هر وقت طلاق جاری شد یک دقیقه هم اجازه نمی دهم این مادر سنگدل بچه اش را بببنه

  27. من ۲۴سالمه بعد از سه سال دوستی و یک سال خواستگاری بالاخره ازدواج کردم .بهم میگفت عاشقمه و برام از همه چیش مابه میذاره ولی بعد از شیش ماه و سه بار کتک کاری و ناراحتی های ریز و درشت از هم هم دورشدیم دفعه آخر حسابی کتک کاری و بددهنی کرد و به همراه خانوادش اومد خونه ما که من رو پس بیاره و تو خونه هم حسابی دعوا کردن حالا دوماهه که کاملا ازش بیخبرم بیست روزه دیگه موعد دادگاهم هست
    حالم خیلی بده واقعا دوستش داشتم وحتیبگم الانم دارم ولی خیلی حس های بد دارم حس میکنم اصلا لیاقت اینکه مورد عشق کسی باشم رو ندارم
     

  28. علی آقا منم شرایط مشابه شما رو دارم به نظرم شما بخواطر اون دختر و خوتون باید زیر مهریه میرفتین این حق خانواده عروس و خود دختر هست .شما میگید دوستش دارین پس باید بیشتر از همه پول های دنیا براتون ارزش داشته باشه شما بخواطر پول زندگی خودتونو و اون دختر رو نابود کردین من موقعیت بسیار مشابه دارم .شما نباید عشقتون رو تنها بذارید هنوز دیر نشده بربد و عشق و زندگیتون رو به دست بیارین

  29. من ۵سال نامزد بودم نامزدم همه جوره هوامو داشت از هیچ لحاظی واسم کم نذاشت.فقط و فقط محبت میکرد ،اما به دلیل بیکار بودنش اذیت میشدم و باهاش تموم کردم و حدود سه ماه با یک خاستگارم رابطه داشتم،اما الان |پشیمونم ک نامزدمو از دست دادم ،پیش مشاور هم رفتم اما فایده نداشت،تک تک محبتهاش جلو چشمامه،به حرفای زشتی زد،بهم گفت فاحشه و ……نمیدونم چرا با این حرفا هنوزم دوستش دارم اما اون دیگه دوستم نداره

  30. من ۴ سال پیش به اصرار خانوادم با پسر عمم ازدواج کردم پسر خوبی بود دوست داشت ولی من بهش حسی نداشتم فقط با عقلم رفتم جلو ولی تو زندگی خودمو سرگرم دوستام میکردم اون خوبه ولی من نمیتونم تو رابطم کم میارم اونم همش مقایسه میکنه میگه دوستم نداری موندم جدا شم یا نه ترس دارم یه بچه بیاد ولی زندگیم سرد باشه اون برا خودش من برا خودم خیلی با دلم جنگیدم چکار کنم

  31. سلام.ما۴سال تودانشگاه دوست بودیم.بعدش نامزدشدیم.دوست داشتنای ماواقعارویایی بود.همه دوستاوآشنایانوهمه وهمه به عشق ماقبطه میخوردن. ۸ماه نامزدبودیم.خیلی خوشبخت بودیم. ماه پیش قراربودجشن ازدواجمونوبگیریم.همه چی آماده بود.جهیزیه لباسهاطلاو…ولی پدرسوخته مادرخانومم یه دفه زدهمه چیوداغون کرد.گفت مهریه دخترم۱۰۰تاهستش آبروی منودخترم داره پیش همه میره ک انقدمهریش کمه.یابایدمهریشوزیادکنی یاطلاق!!!۲ماه پیش طلاق توافقی کردیم.خییییییییییلی دوسش دارم.هروزجلوچشامه.دارم میمیرم ازدوریش.بجون مادرم قسم ازمادرش نمیگذرم

  32. سلام، ۲۵سالمه،با شوهرم که پسر خاله ام بود، ازدواج کردیم، عاشق هم بودیم، تا اینکه شروع به خیانت کرد،خیلی سریع وسوسه میشد،حتی با دوستان خودم پنهانی رابطه داشت، بارها ازش درخواست کردم که این کار رو ترک کنه و بعد از هر رسوایی بخشیدمش،تا اینکه دیگه غیر قابل کنترل شد و جلوی چشم خودم و علنا هر کاری میخواست میکرد،منم درخواست طلاق دادم و مهریه ام رو مطالبه کردم،اول راهم، ولی خیلی سخته، برام دعا کنید هر چه زودتر ازش جدا بشم.

  33. سلام بالاخره پس از ۳ ماه دوندگی طلاق گرفتم با دادن باج طلافم داد مهریه ۷ سکه رو که دادگاه ۵/۳ سکه حکم داده بود با همه طلاهای عقد و ۱۲ میلیون پول نقد دادم تا وکیلش طلاق نامه رو امضا کنه خیلی خنده دار نه؟از من باج گرفت چون کار نداره ۱۲ ملیون دادم تا ماشینم که دستش بود رو بگیرم این پولا رو از من گرفته ولی من با رضایت ندادم فقط به خاطر آزادیم دادم خدا از وکیلش نگذرد دختره انشاالله قسمت خودش بشه بگم خدا رو شکر. دوستان دعا کنید این وکیل پول زور از من گرفت .ولی از اینکه طلاق گرفتم ناراحت نیستم راحت شدم از برادر شوهرم ووکیل شوهرم نمیگذرم اللهی هر دو تاییشون دچار تیر قیب شون

  34. من ۱۰ ساله ازدواج کردم و ۲ تا دختر دارم همسرم هر بلایی بود سرم اورد بخاطر پدرو مادرش ولی بازم ساختم تمام مخارج با من بود بازم ساختم خیانت کرد بازم ساختم ولی ۲ ماهه پیش توافق کردیم از هم جدا شیم همه چیز و بخشیدم خیلی راحت بعد از درخواست رفت و دیگه سراغی از من و بچه هاش نگرفت من یه بار رفتم در خونه پدرش که بچه ها ببیننش که مامور برام اوردن امروزم حکم جلبمو برام اوردن مردا خیلی پستن هیچ وقت نمیبخشمش و سپردمش دست حضرت ابوالفضل

  35. من دارم جدا میشم ۱۱ ماه پیش ازدواج کردیم از اول سرد ووبی تفاوت بود نامردی بود که دومی نداشت ولگرد بود از کار بی کار که شد تقاضای طلاق رو نشونم دادو منو از خونه بیرون کرد خیلی محترمانه برام آرزوی خوشبختی هم کرد.چون ناتوانی جنسی داشت منو نمیتونست تحمل کنه .زنگی سرد داشتیم ناراحتم فقط برای خودم که زندگیم رو باختم ولی به خاطر دروغ بزرگی که با من گفته هرگز نمی بخشمش

  36. سلام من ۲۹ سالمه و یا نامزدی که در نظر بگیرم میشه ۴ ساله که با همسرم آشنا شدم و ۳ ساله که زیر یک سقفیم.دوران مجردیم خیلی وحشتناک گذشت به خاطر اعتیاد پدرم و عادت خیلی زشت قهر کردنش فشارهای عصبی زیادی به من و خواهرم وارد شد.متاسفانه الان همه ی اون فشار ها باعث شده که من یه زن عصبی پرخاشگر بشم.دیشب دسته گل و کیفی که همسرم برای سالگرد ازدواجم برام خریده بود رو پاره پاره کردم و انداختم دور.خیلی ناراحتش کردم.امروز رفتم لنگه اون کیف رو خریدم اما دیگه چه فایده؟؟ قلب شوهرم شکسته و منم دیگه نمیتونم درستش کنم.تو این ۳ سال تحملم کرد اما اونم دیگه خسته شده و دیشب گفت واقعا دیگه راهی جز طلاق نمونده.خودمم به طلاق راضی ام چون مطمئنا زندگی بدون من خیلی براش راحت تر و آروم تره اما نمیدونم تکلیف پسر ۱۹ ماهم چی میشه؟همیشه آرزوم بود یه زن مهربون و صبور باشم اما حالا چی شدم؟!!!!

  37. سلام من یک ماه که جدا شدم خودم این رو خواستم ولی الان با شرایط خیلی سخت مواجه شدم و خیلی افسرده ام ولی راه بازگشتی ندارم

  38. ۲روزه طلاق گرفتیم.همش طلاق طلاق میکرد کارو به دادگاه کشوند دلم نمیخواست طلاقش بدم تو دادگاه گفت توافقی مهریه نمیخوام فقط طلاهارو میخوام .شوخی میومد برام معطل میکردم هروز زنگ میزد شاهداتو بیار من باز لفتش میدادم ۱٫۵ساله نامزد بودیم پدر و مادرم نداره..چقدر راحت میتونه دل بکنه برا من داره سخت میگذره همه ی روزای باهم بودن جلو چشمامه.همیشه مردها بد نیستن

  39. سلام, من سه ماهه که جدا شدم. شوهرم نخواست زندگى کنه, ما همسایه ایم .خیلى تلاش کردم بعد ازدواج جدایى توى اون محل نباشم ولى نشد خونه بابام فروش نرفت, خودمم نتونستم خونه جدا بگیرم. مجبور شدم بازم برگردم خونه بابام.هیچ وقت به جدایى راضى نشدم ولى دست من نبود شوهرم بعد از۵ سال زندگى فهمیده بود زود ازدواج کرده و فرصت جوونى نداشته.باش اینکه خیلى درست حقم ظلم کرده ولى هنوز دوستش دارم .منتظر برگشتشم.. فکر مىکنم موندنم توى این محل حکمت خداست. منتظر معجزه اون هستم

  40. سلام.۳ ساله عقد کردیم.هفته ی دیگه عروسیمون بود.همه کار کرده بودیم.حتی کارتا رو نوشته بودیم.خونه رو چیده بودیم.اما … .از روز اول خیلی دست بزن داشت.اما دیوانه وار عاشقش بودم.منم مقصر بودم.اونم دوسم داشت، اما این اواخر خیلی تغییر کرد.پسرداییم بود.خیلی دوسش داشتم.هفته بعد روز دادگاهمونه..نمیدونم چی شد..اما انگار جدی جدی آخر خطه..تمام روزایی که باهم بودیم تو ذهنمه..یادم نمیره..دارم دیوونه میشم.نمیتونم جدا شم.اما میگه دیگه دوست ندارم و حسی جز شهوت نمونده..مهریمو بخشیدم کسی نمیدونه.اما نفهمید عاشقشم.خیلی حالم بده.دارم دیوونه میشم.برام دعا کنید.حس میکنم باهام بازی شده.هنوز جونم به جونش بنده.هنوز عاشقشم.

  41. ۱۷سالمه دوسال عقدم امروز وکالت نامه ازش گرفتم حق طلاقو داد بمن همه چی تموم شد اوایل همه چی خوب بود بدش ب خاطره مصرف هروئین بخاطره پنهان کاریاش بخاطره دوروغاش دخالت خانواده بد بینی هاش و توهماتش ازش خسته شدم اولش سعی داشتم بهش کمک کنم باهاش حرف میزدم ک این راهته این چاته بد ک دیدم واسه حرفام تره هم خورد نمیکنه بدش فقط سکوت کردم تازه یبارم بهم خیانت کرد نمیبخشمش قدر ندونست وقتی اروم میگیرم ک خدا اون بلایی ک سرم اوردو سرش بیاره الان اصلا بهش فکر نمیکنم ورزش میکنم سعی کنید سره خودتونو با ی چیزی گرم کنید تا کمتر فکروخیال کنید گریه نداره ک اونا باید گریه کنن اونا باختن ما بردیم ک خودمونو نجات دادیم اوانا کسیرو از دست دادن ک واقعا عاشقشون بود اونا لیاقت ما رو نداشتن خواهرای عزیزم داداشا غصه نخورید خدا جای حق نشسته

  42. درسته طلاق واقعا سخته اونم از کسی که دوسش داری اما من تصمیممو با عقلم گرفتم نه با احساس و بخودم افتخار میکنم بخاطر تصمیمی که گرفتم و مطمئنم اینده خیلی روشنو خوبی در انتظارمه بچه ها مقاوم باشید درسته سخته اما میگذره

  43. سلام..من ۲۸ سالمه و بعد از ۵ سال زندگی جدا شدم.من عاشق شوهرم بودم،اونم به قول خودش بود ولی عملش یه چیز دیگه ای نشون میداد و آخرشم بخاطر تفریحات بیخودش و بی مسیولیتی و تفکیک نکردن زندگی از تفریح نتونست کنار بیاد و به طرف تفریحات و علایقش رفت…من ۲سال بعد از زندگی مهریمم بخشیدم که بهش ثابت بشه چقدر دوستش دارم ولی بازم اون نفهمید……. همیشه از ترس اینکه از دستش ندم هر حقارت و هر کاری که ازم خواست براش کردم ولی یه روزی به این نتیجه رسیدم این عشق نیست ،این خودخواهی اونه که میخواد من طبق میل اون رفتار کنم….. الانم به همه ی زنا میگم ،حساسی تر از من وجود نداره ولی هیچ وقت به هیچ مردی برای زندگی کردن با شما التماس نکنید چون اگر مردی،مرد باشه و بفهمه زنش زندگیشو دوست داره سعی میکنه خودشم تغییر کنه ولی زندگیش نپاچه…. پس محکم باشید……..طلاق آخر زندگی نیست…. اول یه زندگیه بهتره…..اگر خودتون بخواید و خودتونو رها نکنید و خدا رو هم فراموش نکنید.

  44. اسمم جوجو گذاشتم چون همیشه جوجوصدام می کردمنم شوشو صداش می کردم…خیلی همدیگه رو دوس داشتیم اما مادرشوهرم نذاشت نمیدونم با وجود اینکه خیلی دوسم داشت منو به مادرش فروخت …زندگی خودش رو به مادرش فروخت

    • منم عین تو عاشقشم،خیلی زندگی خوبی داشتیم تا دخالتهای مامانش خراب کرد زندگیمو،قراره توافقی جداشیم،دارم دیوونه میشم

      • سلام منم دردم مثل شماس خیلی دوسش دارم تو دوران عقدیم ولی ترکم کرده ۵ماه منم دارم دیوونه میشم .تمام گل های رز ابی که برام اورده رو اتیش زدم .تنها شدم با یه بار خاطرات وطعنه وتیکه های اطرافیان .هنوزم دوسش دارم.sولی قرار این ماه طلاق بگیریم.ماهی که قرار بود عروس بشم شده ماه عذام.

      • منم به خاطر دخالت خواهرشوهر ۴۱ ساله مجرد عقده ایم زندگیم از هم پاشید . امیدوارم خدا رسوای زمانه اش کنه من شوهرمو خیلی دوست داشتم

  45. سلام من یه راهنمایی میخواستم از شما زن ها ….من یه زنی رو دستش دارم عاشقشم…..ولی یه مشکلی در سن داریم من ۲۴ ساله هستم اون ۳۴ واسه من خانواده ام مشکلی نیست اصلا ولی اون بچه دار هم نمیشه و من هم قبول دارم این موضوع رو چون یه جورایی عشقم تا ابد هست برا همین او هی بحث رو عوض میکنه هی منفی فکر میکنه میگه بعد دو سال بلکه ولم کردی طاقت شکست دوباره رو ندارم داغون میشم منم خسته شدم از بس گفتم دورت بگردم ولت نمیکنم تا قیامت هست عاشق زندگی تو هستم ….نمیدونم دیکه چیکار کنم نمیدونم نبودش زندگیم رو داغون میکنه بودنش حرفهای منفی یه کمکی بکنین خوب میشه ممنون ……….

  46. سلام.من سال گذشته اول محرم با همسرم آشنا شدم .اسفند ازدواج کردیم .ولی ۳ ماه بعد عقد بخاطر یه دعوای مزخرف و اطلاع همسر از یه سری مسایل بچگانه من که موجب بی اعتمادی شدیدش شد ودیگه حاضر به ادامه زندگی نشد مجبور به طلاق شدم .خیلی داغون شدم . حدود پنج ماهه از وقتی جریان طلاق پیش اومد همش دارم گریه میکنم.روز به روز دارم داغون تر میشم.دوسش داشتم اما نمیدونم چرا همش با هم بحث داشتیم.دوسم نداشت ودر عین بیخیالی ودر نظر گرفتم شرایط من بعد از طلاق مسر به طلاق بود.فقط دارم دیوونه میشم که چجور تونست به این راحتی منو رها کنههههههههههههه حرفای مشاور هیچ تاثیری روم نداره .زندگیم جهنم شده. چکار کنم.

  47. متاسفانه بعضی از مردا فقط اسمشون مرده ولی خیلی نامردن که اینقدر راحت با زندگی و سرنوشت یه زن بازی می کنن. قانون هم پشت مرداس و به مرد اجازه میده هر وقت دلش خواست زنشو طلاق بده. ما زنها احساسی رفتار میکنیم من با اینکه میدونم شوهرم این همه در حق من نامردی کرده و فقط به خاطر خانوادش به راحتی منو از زندگیش کنار گذاشت اما بازم دوستش دارم و جداییش برام سخته. اون حاضر نشد یک لحظه خودشو جای من بذاره و منو درک کنه. به خاطر یه اختلاف جزیی که اوایل زندگیمون پیش اومد تصمیم به طلاق گرفت و هرچه من طلاش کردم اون دیگه کوتاه نیومد. امیدوارم خودش و خانوادش یه روز جواب این ظلمی که در حق من کردن رو بگیرن. من اونها رو به خدا واگذار میکنم.

  48. من سه ساله که عقد کردم.اوایل خیلی خوب بود ولی هرچی گذشت رابطمون خرابتر شد. اون از من انتظار داره هرکاری و هرچیزی که خواست جز چشم چیزی نگم . خیلی وقتا احساس تحقیر و شکست کردم ولی از ترس طلاق و اینکه بعد از طلاق چه آینده ایی پیش روم هست کوتاه اومدم. گاهی فکر میکنم مردونگی و معرفت در وجودش مرده.همیشه خانوادشو به من ترجیح میده و حتی حاضره من تنها بمونم و اون کنار پدر و مادرش باشه. درحالیکه تنها فرزند و تنها پسرشون نیست .نمیدونم چیکار کنم .خیلی احساس تنهایی میکنم .

  49. با وجود اینکه با خانواده اش اومد خواستگاریم دقیقن بعد از عقد رفتار خانواده اش با من بد شد و من هم تحمل اونهمه تحقیر رو نداشتم. به محض اینکه احساس ناراحتی کردم منو رها کرد و به سمت خانواده اش رفت. گرچه دوستش داشتم اما فکر می کنم دو ماه نامزدی ارزش اینو نداره که یک عمر با مردی که انقدر راحت منو ول کرد سپری کنم. هفته آینده همه چیز تموم خواهد شد. در بدترین شرایط روحب ام. اما خودم رو به خدا می سپرم. او بهترین حافظ بنده هاشه…

  50. من هم دارم از همسرم جدا می شم.من دوسش دارم ولی اون نمی خواهد.کسی این جا می تونه به من کمک کنه که چه جوری طاقت بیارم.

  51. من و شوهرم پس از ۶ ماه زندگی مشترک با هم اختلاف پیدا کردیم. مشکل جدی نداشتیم دخالت خانواده هامون باعث شد مشکلات ما بیشتر بشه. چندین ماهه از هم جدا زندگی می کنیم. شوهرم تصمیم به طلاق گرفته. من عاشق شوهرم هستم. نمی دونم چه جوری با این مساله کنار بیام. شوهرم خیلی خوب بود اما الان به خاطر لج بازی و غرور دیگه حاضر نیست کوتاه بیاد و حاضر به ادامه زندگی با من نیست. اما من بدون او نمی تونم زندگی کنم. کاش شوهرم یه کم انصاف داشت و به این راحتی منو از زندگیش کنار نمی ذاشت. نمی دونم بعد از طلاق بدون اون چکار کنم….

    • سلام ،منم تقریبا شرایط تو رو دارم .دارم دیوونه می شم.اگر چه سعی میکنم غیر از این وبه دیگران نشون بدم.ولی برام عجیبه که گاهی ما زنها عاشق شکنجه گر خودمون میشیم. میترسم از دنیای بدون اون…اگر چه دنیای با اون هم برای من پراز تشویش ودلهره است….دلم داره میترکه چون غرورم اجازه نمیده بهم جلوی دیگران اشک بریزم یا شکایت کنم ، البته ایمان دارم هیچ چیز تو این دنیا باقی موندنی نیست…این روزها هم تموم میشه…ولی پشت سر گذاشتن این روزها طوری که بعدا خودش به نکته مثبت تو زندگی تبدیل بشه ،نه یک کابوس خیلی سخت ومهمه واین یک مهارت خاص میخواهدومن سعی میکم با ارتباط با خدا کمی خودم وآروم کنم…ولی از تو چه پنهون نه این دلم وآروم میکنه ،نه هر راهکاری که تو مقاله نوشته…انگار بین زمین وزمان معلقم وشاهد مرگ تدریجیه امید وآرزوهام ،آینده ،عاطفه واحساس ونشاط وجوونیم هستم….دلم میخواست برم تو یه روستای ساکت وآروم ومطمئن ،یه مدتی خلوت کنم با خودم تا این زمان سپری بشه….آخه متاسفانه ما زنها بخاطر عاطفی بودنمون و…خیلی صبور نیستیم واین نقطه ضعف به ضررمون تموم میشه درحالی که مردها بخاطر شغل ومحیط خارج از خونه وحمایتهای قانون میدونن با کمی حوصله برنده میدون میشن….اما اینبار میخوام از حربه خودشون یعنی صبر بر علیهش استفاده کنم ….تو هم صبور باش بدون اونم داره همین زجر ومیکشه ،منتها خودش ومشغول میکنه تا فرصت مناسب از طرف تو…باز با توپ تو زمین تو بازی رو ادامه بده…صبر کن عزیزم…صبر ….میدونم چقدر سخته…میدونم.

  52. من دارم طلاق میگیرم عاشق شوهرم هستم ولی متاسفانه اون دوسم نداره و بادختر دیگه ای قرارعروسی گذاشته امروز صیغه ی طلاق جاری میشه هنوز طوری نشده دلم براش تنگ شده نمیدونم چیکارکنم بعداز۴سال زندگی مشترک چطورفراموشش کنم؟

  53. من هنوز جدا نشده م. همسرم طلاق خواسته. باورش خیلی برام سخت و غیرقابل تحمل بود اما دارم کم کم بهتر میشم. کاش مردها, ازینکه حق طلاق دارن, انقدر سوء استفاده نمیکردن. امیدوارم بعد از طلاق زندگیم بهتر بشه و خدا بیشتر بهم لطف کنه.

  54. من ۲۴ سالمه تازه ازدواج کردیم از روز اول ازدواج بهم خیانت کرد کتکم میزد آخرین بار به خواهرم دختر خالم و دوستام پیشنهاد رابطه داد دارم طلاق میگیرم ولی کاش یکم انسان بود از بعد طلاق میترسم خودمو سپردم به خدا

  55. راهی جز طلاق برام نمونده با اعتیاد میشه ساخت با بذدهنی میشه ساخت با روانی میشه ساخت با مردی که جسما مردونگی نداره میشه ساخت اما بار همه اینها یک طرف بار شکاکی و تهمت طرف دیگر دیکه بریده ام ….

  56. من جدا شدم راضی ام ولی وقتی یادش میفتم اعصابم خراب میشه کاش میشدواسه همیشه فراموشش کنم وبی خیال باشم

  57. من فکر میکنم خانم شما به شما علاقه ای نداره و (به هر دلیلی) میخواد شما را اذیت کنه شاید شما هم عمدی یا غیر عمدی به او آزار رسانده اید. در هر صورت زندگی شما به اینجا رسیده. یا باید پیش مشاور بروید که شاید هم رفته باشید تا تمام تلاشتان را بکنید که زندگی مشترکتان ادامه پیدا کند و اگر نشد راه آخر جدایی و طلاق است هر چند سخت است مخصوصا به خاطر داشتن فرزند ولی در حال حاضر هم شما زندگی ندارید و فرقی با جدایی ندارد. شاید باید راهتان را از هم جدا کتید و هر کدام به راه خود بروید اگر فرزندی نداشتید تصمیم گیری در مورد جدایی راحتتر بود ولی به هرحال به طور حتم شما هم در ایجاد این وضعیت باید مسئولیت خود را بپذیرید.سالهای زندگی مشترکتان را خوب مرور کنید و منصفانه ببینید چه رفتارهایی داشته اید که باعث شده همسر شما علاقه اش را به شما از دست بدهد.اگر واقعا دیدید که مقصرید باید با تلاش زیاد تا جایی که میشود جبرانش کنید شاید همسر شما فکر میکرده با شکایت کردن میتواند شما را متوجه اشتباهاتتان بکند ولی شما نپذیرفتید و به صورت لجبازی این قضیه یکسال و نیم ادامه پیدا کرده

  58. من حدود یکسال ونیم است با خانمم دادگاهها راپر از پرونده های نفقه مهریه یارانه.طلاق.و…کردیم من به اون و پسر۵ساله ام علاقه دارم ولی اون و اطرافیانش دیگه کار و بلا نبود که سر من آوردن و منو بیچاره کردن.با گرفتن وکیل و فشار های بی امان روزگارمو سیاه کردن ازطرفی مشکل تنهایی و روحی و روانی عذابی بهم میده که نپرسید.اگه طلاق میخواد و میبینه با مصالحه و سازش میشه از هم جدا شد چرا برام اینهمه مشکلات ساخته خدا لعنت کنه آدمی رو که فکر میکنه با افشا کردن اسرار طرفش و ممانعت از دیدن فرزندش این همه بلا سر طرفش بیاره بعضی از خانمها روحیه دیگر آزاری دارن که این بدشانسی هم گیر من افتاده.بگید چکار باید بکنم دست از سرم برنمیداره؟ اینقدر برای دیدن ببچه عذابم میده و جاشو دم بدم عوض میکنه که نپرس.خستم کرده.تمام مهرش و نفقهش رو هم دریافت کرده بواسطه یکبار کتک کاری که مجبور شدم رفته گواهی پزشکی آورده و میخواد طلاق بگیره

  59. من حدود یکماه است که طلاق گرفته ام و واقعا احساس میکنم دوباره متولد شدم.فکر میکنم درستترین تصمیم را گرفتم و بابت شجاعتی که برای گرفتن این تصمیم مشکل داشتم به خودم افتخار میکنم و به همه زنانی که شوهرانشان دست بزن دارند و بدزبان هستند توصیه میکنم فکر راه چاره باشند ( نه اینکه الزاما طلاق بگیرند) به زندگی تحت هر شرایطی راضی نشوند و همیشه وجود و شخصیت خود را حفظ نمایند.تنها بودن بهتر از با هر کسی بودن است.

    • ناجي مجات يافته

      آفرین به تو آوا جان
      خود من هم از مردی که از همون دوران عقد دست بلند کرد روی من بالاخره بعد از یکسال عزوسی جدا شدم.. آزار و کتک بیشتر میشه ولی کمتر نمیشه.. مگر از طریق شکایت و به توبه انداختن طرف..

  60. ممنون… منم دو هفته است جدا شدم. دوسش دارم اما میدونم باهاش خوشبخت نیستم… به هرحال اگه می موند، می موندم… ولی حالا دیگه اگه برگرده برنمیگردم با این حال احساس حماقت میکنم، حس میکنم احمق بودم که محبتاشو باور میکردم

  61. من بعد از طلاق احساس تولد دوباره کردم. چون موجود کثیفی که متاسفانه سال ها به دلایل احمقانه حفظ آبرو و…. عمرم را برایش حرام کردم آنچنان جو نامناسبی برای من و فرزندانم که هر سه انشاالله پزشکان آینده هستند فراهم کرده بود که ما بعد از برملا شدن خیانت کثیف این فرد که رابطه اش با زنی شوهردار و همسن تقریبا” دخترش بود و پس از آن طلاق، آرامش دوباره ای را تجربه کرده ایم. گاهی طلاق خود آرامش است.

  62. من بعد از طلاقم پیش مشاور رفتم و خیلی کمکم کرد

  63. عالی بود مرسی

  64. المیرا جان سلام عزیزم با واقعیت روبرو شو اگه اون علاقه به زندگی نداره تو هم باید باخودت کنار بیای

  65. من یه سال و نیمه ازدواج کردم شوهرم هیچ علاقه ای به زندگی با من نداره همش فکر کار و پدرو مادرشه اصلا به نارحتیام اهمیت نمیده نمیدونم چیکار کنم مدتیه تصمیم گرفتم ازش جدا شم ولی عواقب بعد از طلاق هم منو منصرف میکنن حتی شوهرم با خانوادم دشمنی داره با داداشم که اصلا حرف نمیزنه پدرومادرش شدن همه کاره زندگیمون از خدا میخوام کمکم کمنه واقعا حالم بده تو این مدت که باهاش بودم فقط عذابم داده خدایا توکلم تویی و لطفا شمام دعام کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *